ناگهان در کوچه دیدم بی وفای خویش را
باز گم کردم ز شادی دست و پای خویش را
☆☆
با شتاب ابرهای نیمه شب می رفت و بود
پاک چون مه شسته روی دلربای خویش را
☆☆
چون گلی مهتاب گون در گلبنی از آبنوس
روشنی می داد مشکین جامه های خویش را
☆☆
گرم صحبت بود با آن خواهر کوچک ترش
تا بپوشد خنده های نا به جای خویش را
☆☆
می درخشید از میان تیرگی ها گردنش
چون تکان می داد زلف مشک سای خویش را
☆☆
گفته بودم «بعد از این باید فراموشش کنم»
دیدمش وز یاد بردم گفته های خویش را
☆☆
دیدم و آمد به یادم دردمندی های دل
گرچه غافل بود آن مه مبتلای خویش را
☆☆
این چه ذوق و اضطراب است؟ این چه مشکل حالتی است؟
با زبان شکوه پرسیدم خدای خویش را
☆☆
تا به من نزدیک شد، گفتم «سلام ای آشنا»
گفتم امّا هیچ نشنیدم صدای خویش را
☆☆
کاش بشناسد مرا آن بی وفا دختر «امید»
آه اگر بیگانه باشد آشنای خویش را
مهدی اخوان ثالث
نقد و بررسی این غزل: شعر “ناگهان در کوچه دیدم بی وفای خویش را” از مهدی اخوان ثالث، بیانگر تجربهای عاطفی و درونی عمیق است که شاعر در مواجهه با یاد و تصویر یک عشق از دست رفته، به آن میپردازد. در این شعر، شاعر با دیدن معشوقهاش، احساسات متناقضی از شادی و اندوه را تجربه میکند. او با اشاره به “بی وفای خویش” نشان میدهد که این دیدار برایش یادآور درد و حسرتهای گذشته است. تصویرسازیهای شاعرانهای مانند “پاک چون مه شسته” و “چون گلی مهتاب گون” به زیبایی و لطافت معشوقه اشاره دارد، در حالی که در عین حال، احساس تنهایی و گمگشتگی او را نیز به تصویر میکشد. در این شعر، شاعر به تضاد میان یادآوری خوشیها و تلخیهای گذشته میپردازد و در نهایت به نوعی ناامیدی از فراموشی و پذیرش دردهای درونی خود میرسد. این اثر، با استفاده از زبان استعاری و نمادین، به عمق احساسات انسانی و پیچیدگیهای عشق و یادآوری میپردازد و نشان میدهد که چگونه یک لحظه میتواند تمام زندگی و احساسات فرد را تحت تأثیر قرار دهد.
مطالب مرتبط:
شعر نیمایی جویبار لحظه ها از اخوان ثالث
شعر عاشقانه و نیمایی لحظه ی دیدار نزدیک است - اخوان ثالث
غزل عاشقانه و غمگین از اخوان ثالث: ناگهان در کوچه دیدم بی وفای خویش را
- ۰۳/۰۴/۲۷