s رودکی :: کتاب بهرام

کتاب بهرام

مطالب علمی فرهنگی هنری

کتاب بهرام

مطالب علمی فرهنگی هنری

کتاب بهرام
طبقه بندی موضوعی
آخرین کامنت های شما
  • ۱۷ آبان ۰۲، ۱۳:۴۷ - محسن
    😱🤮
s

۳ مطلب با موضوع «شعر :: رودکی» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

شعر حاضر از رودکی، شاعر بزرگ فارسی‌زبان، در قالبی حکمی و اخلاقی به بیان اهمیت نیک‌نامی و پرهیز از فریب خوردن به وسوسه‌های دنیوی می‌پردازد. در این بیت، شاعر به «خواجه» یا حاکمی خطاب می‌کند و می‌گوید که نام نیک، مانند دام، می‌تواند انسان را گرفتار سازد، اما اگر کسی تنها به دنبال کسب شهرت یا مال باشد، سرانجام این دام جان او را نیز در بر خواهد گرفت. رودکی با این شعر هشدار می‌دهد که ارزش واقعی انسان در نیک‌نامی است و نه در جمع‌آوری ثروت‌های مادی.

قطعه شماره 3 از رودکی:

به نام نیک تو، خواجه، فریفته نشوم  
که نام نیک تو دامست و زرق‌مر نان را  

کسی که دام کند نام نیک از پی نان  
یقین بدان تو که دامست نانش مر جان را  

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

شعر شمارهٔ ۲ از رودکی، شاعر بزرگ ایرانی، به زیبایی احساسات عمیق انسانی و درد فراق را به تصویر می‌کشد. در این شعر، شاعر با ناله‌ای از هجران دوست، به توصیف سوز دل و آتش عشق می‌پردازد و از قضا و سرنوشت می‌خواهد که در برابر این عشق مقاومت نکند. او با استفاده از تصاویر زیبا و شاعرانه، همچون پروانه‌ای که به دور شمع می‌چرخد، نشان می‌دهد که چگونه عشق و زیبایی معشوق، او را به آتش می‌کشد. همچنین، رودکی به ناپایداری دنیا و سرنوشت انسان‌ها اشاره می‌کند و یادآور می‌شود که زندگی و مرگ در چرخه‌ای دائمی در حال تغییرند. او با نگاهی فلسفی به زندگی، نشان می‌دهد که حتی با وجود فراق و جدایی، عشق و یاد معشوق همواره در دل انسان باقی می‌ماند. این شعر نه تنها بیانگر احساسات عمیق شاعر است، بلکه به ما یادآوری می‌کند که زیبایی و عشق، حتی در سخت‌ترین شرایط، می‌تواند در دل انسان شعله‌ور بماند.

شمارهٔ ۲
به حق نالم ز هجر دوست زارا
سحرگاهان چو بر گلبن هزارا
قضا، گر داد من نستاند از تو
ز سوز دل بسوزانم قضا را
چو عارض برفروزی می‌بسوزد
چو من پروانه بر گردت هزارا
نگنجم در لحد، گر زان که لختی
نشینی بر مزارم سوکوارا
جهان این است و چونین بود تا بود
و همچونین بود اینند بارا
به یک گردش به شاهنشاهی آرد
دهد دیهیم و تاج و گوشوارا
توشان زیر زمین فرسوده کردی
زمین داده مر ایشان را زغارا
از آن جان تو لختی خون فسرده
سپرده زیر پای اندر سپارا

رودکی

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

شعر شمارهٔ ۱ از رودکی، شاعر نامدار ایرانی، به بررسی عمیق و فلسفی مفهوم دوستی و عشق در زندگی انسان می‌پردازد. در این شعر، شاعر با بیان احساسات خود نسبت به دوستی و جدایی، به وضوح نشان می‌دهد که چگونه عشق و ارتباطات انسانی می‌توانند حتی در آستانهٔ مرگ نیز معنا و اهمیت خود را حفظ کنند. او با نگاهی عمیق به مسألهٔ مرگ و فقدان، به این نکته اشاره می‌کند که آثار و یادگارهای عشق و دوستی، فراتر از زمان و مکان، در دل انسان‌ها باقی می‌ماند. با استفاده از تصاویری شاعرانه و زبانی پرمغز، رودکی به ما یادآوری می‌کند که دوستی و عشق نه تنها در زندگی، بلکه در مرگ نیز می‌تواند ادامه یابد و در یادها و آثار انسان‌ها جاودانه بماند. این شعر، به عنوان یک اثر ادبی غنی، ما را به تفکر دربارهٔ ارزش‌های انسانی و معنای واقعی دوستی و عشق در زندگی دعوت می‌کند.

شمارهٔ ۱
گر من این دوستی تو ببرم تا لب گور
بزنم نعره ولیکن ز تو بینم هنرا
اثر میر نخواهم که بماند به جهان
میر خواهم که بماند به جهان در اثرا
هر که را رفت، همی باید رفته شمری
هر که را مرد، همی باید مرده شمرا

رودکی

  • بهرام بهرامی حصاری