s داستان های واقعی :: کتاب بهرام

کتاب بهرام

مطالب علمی فرهنگی هنری

کتاب بهرام

مطالب علمی فرهنگی هنری

کتاب بهرام
طبقه بندی موضوعی
آخرین کامنت های شما
  • ۱۷ آبان ۰۲، ۱۳:۴۷ - محسن
    😱🤮
s

۷ مطلب با موضوع «داستان :: داستان های واقعی» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

مرد شاپرکی

در تاریخ ۱۲ نوامبر ۱۹۶۶، پنج مرد که در حال حفر قبر در قبرستان‌های ناحیه کلندنین، ویرجینیای غربی بودند، گزارش دادند که موجودی انسان‌مانند را مشاهده کرده‌اند که در ارتفاع پایین، درست بالای سرشان در حال پرواز بوده است. این مشاهده اغلب به عنوان نخستین دیدار از موجودی که بعدها به "مرد شاپرکی" معروف شد، در نظر گرفته می‌شود.

چند روز بعد، در ۱۵ نوامبر، دو زوج جوان از پوینت پلزنت به نام‌های راجر و لیندا اسکاربری و استیو و مری مالت به پلیس گزارش دادند که موجودی خاکستری رنگ را دیده‌اند که چشمان قرمزی داشت که با تابش نور خودروشان درخشان می‌شد. آن‌ها موجود را این‌گونه توصیف کردند: "انسانی بزرگ، با توانایی پرواز و بال‌هایی به طول ۱۰ فوت (۳ متر)." موجود مورد نظر خودروی آن‌ها را در حال رانندگی در ناحیه‌ای به نام "ناحیه TNT" که یک منطقه قدیمی از دوران جنگ جهانی دوم بود، تعقیب می‌کرد.

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

"لئوناردو داوینچی" موقع کشیدن تابلو "شام آخر" دچار مشکل بزرگی شد. او میبایست "خیر و نیکی" را به شکل "عیسی" و بدی را به شکل "یهودا" (که از یاران عیسی (ع) بود و هنگام شام تصمیم گرفت به او خیانت کند) تصویر میکرد. کار را نیمه تمام رها کرد تا مدلهای آرمانیش را پیدا کند.

روزی در مراسم همسرائی ، تصویر کامل مسیح را در چهره یکی از آن جوانان یافت. جوان را به کارگاهش دعوت کرد و از چهره اش اتودها و طرح هائی برداشت.

سه سال گذشت. تابلوی "شام آخر" تقریبا تمام شده بود ، اما داوینچی برای "یهودا" هنوز مدل مناسبی پیدا نکرده بود.

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

درکانادا پیرمردی را به خاطر دزدیدن نان به دادگاه احظار کردند. پیرمردبه اشتباهش اعتراف کرد ولی کار خودش را اینگونه توجیه کرد: خیلی گرسنه بودم و نزدیک بود بمیرم.
قاضی گفت: تو خودت می‌دانی که دزد هستی و من ده دلار تو را جریمه می کنم و میدانم که توانایی پرداخت آنرا نداری، به همین خاطر من جای تو جریمه را پرداخت میکنم.

درآن لحظه همه سکوت کرده بودند و دیدند که قاضی

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

از امیر کبیر پرسیدند: در مدت زمان محدودی که داشتی چطور این مملکت رو از هرچی دزد پاک کردی؟

گفت: من خودم دزدی نمی کردم و نمی گذاشتم معاونم هم دزدی کند.
اونم از این که من نمی گذاشتم اون دزدی کنه، نمی گذاشت معاونش دزدی کنه و ....
تا آخر همین طور...

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

از تیمورلنگ سوال می‌کنند که: 
چگونه امنیتی در کشور پهناور خود ایجاد نمودی که وقتی زنی با طبقی از جواهرات طول کشور را طی می‌کند؛ کسی به او تعرضی نکرده و جسارتی نمی‌کند؟


در جواب، جمله کوتاه ولی با تاملی می‌گوید:
در هر شهری که دزدی دیدم، گردن داروغه را زدم!

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

یک افسانه وجود دارد که در قرن 11 میلادی، یک چوپان به نام کالدی (در بعضی منابع اتیوپیایی)، برای اولین بار اثر بخشی این دانه محبوب را کشف کرد. او متوجه شد که زمانی که بزهای گله را به چراگاه می‌برد و آنها از یک گیاه خوراکی مشابه به قهوه‌ای تغذیه می‌کنند، بسیار پرانرژی می‌شوند و شب‌ها نمی‌خوابند.

این اتفاق را با یک راهب بزرگ در صومعه‌ی محله به اشتراک گذاشت که همچنین متوجه شد با نوشیدن قهوه، می‌تواند ساعات طولانی را بیدار بماند.

راهب بزرگ این کشف را با دیگر راهبان به اشتراک گذاشت و خاصیت انرژی‌زا این دانه به سرعت در میان عموم پخش شد. راهبان محلی آنها را خشک کردند و

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

در ابتدای سفر اول مظفرالدین شاه به اروپا در سال 1279 شمسی، او به کشور بلژیک سفر کرد و با اتومبیل آشنا شد. این دستگاه برای شاه خیلی جذاب بود، اما از سوی دیگر، تصمیم خرید آن را به خزانه خود مشاهده نمی‌کرد. سرانجام با کمک یک کُنتِس بلژیکی به نام کورمن، او به گردش با اتومبیل رفت، در حالی که نمی‌توانست جذابیت‌های این زن را نادیده بگیرد. در نهایت، مظفرالدین شاه متقاعد شد که هر طور شده یک اتومبیل را به ایران بیاورد.

مکالمه بین شاه و مدیر کمپانی رنو در مورد خرید این خودروها به شکل زیر بود:

شاه در ابتدا می‌پرسد:

دو دستگاه اتومبیل را با ما چند حساب می‌کنید؟

پس از تعظیم و عرض ادب، مدیر کمپانی به پادشاه ایران می‌گوید:

  • بهرام بهرامی حصاری