شعر شمارهٔ ۲ از رودکی، شاعر بزرگ ایرانی، به زیبایی احساسات عمیق انسانی و درد فراق را به تصویر میکشد. در این شعر، شاعر با نالهای از هجران دوست، به توصیف سوز دل و آتش عشق میپردازد و از قضا و سرنوشت میخواهد که در برابر این عشق مقاومت نکند. او با استفاده از تصاویر زیبا و شاعرانه، همچون پروانهای که به دور شمع میچرخد، نشان میدهد که چگونه عشق و زیبایی معشوق، او را به آتش میکشد. همچنین، رودکی به ناپایداری دنیا و سرنوشت انسانها اشاره میکند و یادآور میشود که زندگی و مرگ در چرخهای دائمی در حال تغییرند. او با نگاهی فلسفی به زندگی، نشان میدهد که حتی با وجود فراق و جدایی، عشق و یاد معشوق همواره در دل انسان باقی میماند. این شعر نه تنها بیانگر احساسات عمیق شاعر است، بلکه به ما یادآوری میکند که زیبایی و عشق، حتی در سختترین شرایط، میتواند در دل انسان شعلهور بماند.
شمارهٔ ۲
به حق نالم ز هجر دوست زارا
سحرگاهان چو بر گلبن هزارا
قضا، گر داد من نستاند از تو
ز سوز دل بسوزانم قضا را
چو عارض برفروزی میبسوزد
چو من پروانه بر گردت هزارا
نگنجم در لحد، گر زان که لختی
نشینی بر مزارم سوکوارا
جهان این است و چونین بود تا بود
و همچونین بود اینند بارا
به یک گردش به شاهنشاهی آرد
دهد دیهیم و تاج و گوشوارا
توشان زیر زمین فرسوده کردی
زمین داده مر ایشان را زغارا
از آن جان تو لختی خون فسرده
سپرده زیر پای اندر سپارا
رودکی