s گلستان سعدی :: کتاب بهرام

کتاب بهرام

مطالب علمی فرهنگی هنری

کتاب بهرام

مطالب علمی فرهنگی هنری

کتاب بهرام
طبقه بندی موضوعی
آخرین کامنت های شما
  • ۱۷ آبان ۰۲، ۱۳:۴۷ - محسن
    😱🤮
s

۳۷ مطلب با موضوع «شعر :: سعدی :: گلستان سعدی» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

هر که در زندگانی نانش نخورند، چون بمیرد نامش نبرند. لذت انگور بیوه داند نه خداوند میوه. یوسف صدیق علیه السلام در خشکسال مصر سیر نخوردی تا گرسنگان فراموش نکند.

آن که در راحت و تنعم زیست

او چه داند که حال گرسنه چیست

حال درماندگان کسی داند

که به احوال خویش در ماند

ای که بر مرکب تازنده سواری هش دار

که خر خارکش مسکین در آب و گل است

آتش از خانهٔ همسایهٔ درویش مخواه

کآنچه بر روزن او می‌گذرد دود دل است

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

درویش ضعیف‌حال را در خشکی تنگ‌سال مپرس که «چونی؟»، الا به شرط آن که مرهم ریشش بنهی و معلومی پیشش.

خری که بینی و باری به گل درافتاده

به دل بر او شفقت کن ولی مرو به سرش

کنون که رفتی و پرسیدیش که چون افتاد

میان ببند و چو مردان بگیر دمب خرش

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

دو چیز محال عقل است: خوردن بیش از رزق مقسوم و مردن پیش از وقت معلوم.

قضا دگر نشود ور هزار ناله و آه

به کفر یا به شکایت برآید از دهنی

فرشته‌ای که وکیل است بر خزاین باد

چه غم خورد که بمیرد چراغ پیرزنی

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

بخش ۶۶          
ای طالب روزی بنشین که بخوری و ای مطلوب اجل مرو که جان نبری.

جهد رزق ار کنی و گر نکنی
برساند خدای عز و جل

ور روی در دهان شیر و پلنگ
نخورندت مگر به روز اجل

این بخش اشاره به حکمت و توجه به تقدیر الهی دارد. به این معنا که تلاش برای کسب روزی و رزق اگر با اعتماد به خداوند باشد، نتیجه خواهد داد، حتی اگر انسان در ظاهر در شرایط سختی قرار گیرد. در عین حال، نباید از تقدیر الهی گریخت، زیرا مرگ و روز اجل از پیش تعیین شده‌اند و هیچ تلاشی نمی‌تواند آن را تغییر دهد.

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

بخش ۶۷

به نانهاده دست نرسد و نهاده هر کجا هست برسد.

شنیده‌ای که سکندر برفت تا ظلمات

به چند محنت و خورد آن که خورد آب حیات.

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

بخش ۶۸

صیاد بی روزی ماهی در دجله نگیرد و ماهی بی اجل در خشک نمیرد.

مسکین حریص در همه عالم همی‌رود

او در قفای رزق و اجل در قفای او

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

بخش ۶۹

توانگر فاسق کلوخ زراندود است و درویش صالح شاهد خاک آلود. این دلق موسی است مرقع و آن ریش فرعون مرصع.

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

بخش ۷۰

شدت نیکان روی در فرج دارد و دولت بدان سر در نشیب.

هر که را جاه و دولت است و بدان

خاطری خسته در نخواهد یافت

خبرش ده که هیچ دولت و جاه

به سرای دگر نخواهد یافت.

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

گلستان سعدی: باب هشتم : در آداب صحبت : بخش ۷۱

حسود از نعمت حق بخیل است و بندهٔ بی‌گناه را دشمن می‌دارد.

مردکی خشک مغز را دیدم
رفته در پوستین صاحب جاه

گفتم ای خواجه گر تو بدبختی
مردم نیکبخت را چه گناه

الا تا نخواهی بلا بر حسود
که آن بخت برگشته خود در بلاست

چه حاجت که با او کنی دشمنی
که او را چنین دشمنی در قفاست.

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

گلستان سعدی: باب هشتم : در آداب صحبت : بخش ۷۲ تلمیذ بی ارادت عاشق بی زر است و روندهٔ بی معرفت مرغ بی پر و عالم بی عمل درخت بی بر و زاهد بی علم خانهٔ بی در.

  • بهرام بهرامی حصاری