خبر ملحق شدن قویدل و افرادش که برای مبارزه یا دستگیری شیبا رفته بودند به چشم خونی رسید. چشم خونی از شنیدن این خبر از شدت خشم دور خودش می پیچید و با آن صدای کلفت خودش داد و بیداد راه انداخته بود. طوری که تمام گله را ترسانده بود.
او مرتباً فریاد می زد: قویدل خائن! اگه دستم بهت برسه خودم می کشمت!