بخش ۶۷
به نانهاده دست نرسد و نهاده هر کجا هست برسد.
شنیدهای که سکندر برفت تا ظلمات
به چند محنت و خورد آن که خورد آب حیات.
بخش ۶۷
به نانهاده دست نرسد و نهاده هر کجا هست برسد.
شنیدهای که سکندر برفت تا ظلمات
به چند محنت و خورد آن که خورد آب حیات.
بخش ۶۸
صیاد بی روزی ماهی در دجله نگیرد و ماهی بی اجل در خشک نمیرد.
مسکین حریص در همه عالم همیرود
او در قفای رزق و اجل در قفای او
بخش ۶۹
توانگر فاسق کلوخ زراندود است و درویش صالح شاهد خاک آلود. این دلق موسی است مرقع و آن ریش فرعون مرصع.
بخش ۷۰
شدت نیکان روی در فرج دارد و دولت بدان سر در نشیب.
هر که را جاه و دولت است و بدان
خاطری خسته در نخواهد یافت
خبرش ده که هیچ دولت و جاه
به سرای دگر نخواهد یافت.
زندگی و آثار
خواجه نظامالدین عبیدالله زاکانی، معروف به عبید زاکانی، شاعر، نویسنده و لطیفهپرداز ایرانی قرن هشتم هجری است. او در اواخر قرن هفتم یا اوایل قرن هشتم هجری قمری در یکی از توابع قزوین به دنیا آمد. عبید شاعری خوشذوق و آگاه بود که با نکتهیابی و انتقادهای ظریف اجتماعیاش شناخته میشود. او ناملایمات و اوضاع آشفته روزگار خود را برنمیتافت و تزویر و ریاکاری حاکمان را در آثارش به تصویر میکشید.
عبید زاکانی به دلیل نسبتش با خاندان زاکان به این نام مشهور شده است. این خاندان تیرهای از «عرب بنی خفاجه» بودند که بعد از مهاجرت به ایران، در نزدیکی زاکان قروه درگزین، شهرستان درگزین از توابع همدان مستقر شدند. سلمان ساوجی نیز او را «روستازاده» قزوین شمرده است.
شعر “موش و گربه” اثر عبید زاکانی، یکی از نمونههای برجستهٔ ادبیات فارسی است که با زبانی طنزآمیز و داستانی جذاب، به بررسی روابط انسانی و رفتارهای اجتماعی میپردازد. این شعر به روایت داستانی میان موش و گربه میپردازد که نه تنها جنبههای سرگرمکننده دارد، بلکه در عین حال حاوی پیامهای اخلاقی و اجتماعی عمیقی است.
زاکانی با استفاده از نمادها و شخصیتهای حیوانی، به نقد رفتارهای انسانی و ناپایداریهای زندگی میپردازد و به خوانندگان یادآوری میکند که در دنیای پیچیدهٔ روابط انسانی، فریب و مکر ممکن است به عواقب ناگواری منجر شود. این شعر با طرح داستانی جذاب و استفاده از زبانی شیرین و دلنشین، نه تنها مخاطب را سرگرم میکند، بلکه به او درسهایی از زندگی و هوشیاری در مواجهه با چالشها را نیز میآموزد.
موش و گربه
مقدمه:
اگر داری تو عقل و دانش و هوش
بیا بشنو حدیث گربه و موش
بخوانم از برایت داستانی
که در معنای آن حیران بمانی
شروع:
ای خردمند عاقل و دانا
قصهٔ موش و گربه برخوانا
قصهٔ موش و گربهٔ منظوم
گوش کن همچو در غلتانا
از قضای فلک یکی گربه
بود چون اژدها به کرمانا
✔
شکمش طبل و سینهاش چو سپر
شیر دم و پلنگ چنگانا
از غریوش به وقت غریدن
شیر درنده شد هراسانا
سر هر سفره چون نهادی پای
شیر از وی شدی گریزانا
تفسیر رباعی شمارهٔ ۱۶۶ خیام
متن شعر:
بر گیر پیاله و سبو ای دلجوی
فارغ بنشین بکشتزار و لب جوی
بس شخص عزیز را که چرخ بدخوی
صد بار پیاله کرد و صد بار سبوی
تفسیر و تحلیل شعر:
این رباعی خیام به موضوعاتی چون لذتجویی از زندگی، ناپایداری آن و چرخهٔ طبیعی حیات میپردازد. خیام با دعوت به نوشیدن و لذت بردن از زندگی، به نوعی به فلسفهٔ زندگی و مرگ اشاره میکند. این رباعی میتواند به دو صورت تفسیر شود، که در ادامه به هر دو جنبه پرداخته میشود.
تفسیر اول: اعتقاد به تناسخ
بیت اول:
بر گیر پیاله و سبو ای دلجوی
فارغ بنشین بکشتزار و لب جوی
تفسیر رباعی شمارهٔ ۱۶۷ خیام
متن شعر:
پیری دیدم به خانهٔ خماری
گفتم نکنی ز رفتگان اخباری؟
گفتا: می خور! که همچو ما بسیاری
رفتند و خبر باز نیامد باری!
تفسیر و تحلیل شعر:
این رباعی خیام به موضوعاتی چون پیری، زندگی، مرگ و لذتجویی در دنیای فانی میپردازد. خیام با استفاده از گفتگویی بین خود و یک پیر، به فلسفهٔ زندگی و ناپایداری آن اشاره میکند. بیایید هر بیت را به تفصیل بررسی کنیم:
بیت اول:
پیری دیدم به خانهٔ خماری
گفتم نکنی ز رفتگان اخباری؟
تفسیر رباعی شمارهٔ ۱۶۸ خیام
متن شعر:
تا چند حدیث پنج و چار ای ساقی
مشکل چه یکی چه صد هزار ای ساقی
خاکیم همه، چنگ بساز ای ساقی
بادیم همه، باده بیار ای ساقی
تفسیر و تحلیل شعر:
این رباعی خیام به موضوعاتی چون زندگی، مرگ، و لذتجویی در دنیای فانی میپردازد. خیام با زبانی ساده و در عین حال عمیق، به ما یادآوری میکند که زندگی کوتاه و ناپایدار است و باید از لحظات آن بهرهبرداری کنیم. بیایید هر بیت را به تفصیل بررسی کنیم:
بیت اول:
تا چند حدیث پنج و چار ای ساقی
مشکل چه یکی چه صد هزار ای ساقی
تفسیر رباعی شمارهٔ ۱۶۹ خیام
متن شعر:
چندان که نگاه میکنم هر سویی
در باغ روانست ز کوثر جویی
صحرا چو بهشت است ز کوثر گم گوی
بنشین به بهشت با بهشتی رویی
تفسیر و تحلیل شعر:
این رباعی خیام به زیباییهای زندگی دنیوی و لذتهای آن اشاره دارد و به نوعی به نقد تصورات سنتی از بهشت میپردازد. خیام با استفاده از تصاویری زیبا و شاعرانه، به ما یادآوری میکند که بهشت واقعی میتواند در همین دنیا و در میان زیباییهای طبیعی و لذتهای آن یافت شود. بیایید هر بیت را به تفصیل بررسی کنیم:
بیت اول:
چندان که نگاه میکنم هر سویی
در باغ روانست ز کوثر جویی