دیوان حافظ : غزل شمارهٔ ۴۸۸
سحرم هاتف میخانه به دولتخواهی
گفت بازآی که دیرینه این درگاهی
✔♥️✔
همچو جم جرعه ما کش که ز سر دو جهان
پرتو جام جهان بین دهدت آگاهی
✔♥️✔
بر در میکده رندان قلندر باشند
که ستانند و دهند افسر شاهنشاهی
✔♥️✔
دیوان حافظ : غزل شمارهٔ ۴۸۸
سحرم هاتف میخانه به دولتخواهی
گفت بازآی که دیرینه این درگاهی
✔♥️✔
همچو جم جرعه ما کش که ز سر دو جهان
پرتو جام جهان بین دهدت آگاهی
✔♥️✔
بر در میکده رندان قلندر باشند
که ستانند و دهند افسر شاهنشاهی
✔♥️✔
دیوان حافظ : غزل شمارهٔ ۴۸۹
ای در رخ تو پیدا انوار پادشاهی
در فکرت تو پنهان صد حکمت الهی
✔✔✔
کلک تو بارک الله بر ملک و دین گشاده
صد چشمه آب حیوان از قطره سیاهی
✔✔✔
بر اهرمن نتابد انوار اسم اعظم
ملک آن توست و خاتم فرمای هر چه خواهی
✔✔✔
دیوان حافظ : غزل شمارهٔ ۴۹۰
در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی
خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی
☆☂
دل که آیینه شاهیست غباری دارد
از خدا میطلبم صحبت روشن رایی
☆☂
کردهام توبه به دست صنم باده فروش
که دگر می نخورم بی رخ بزم آرایی
☆☂
دیوان حافظ : غزل شمارهٔ ۴۹۱
به چشم کردهام ابروی ماه سیمایی
خیال سبزخطی نقش بستهام جایی
✿ ❀ ✿
امید هست که منشور عشقبازی من
از آن کمانچه ابرو رسد به طغرایی
✿ ❀ ✿
سرم ز دست بشد چشم از انتظار بسوخت
در آرزوی سر و چشم مجلس آرایی
✿ ❀ ✿
دیوان حافظ : غزل شمارهٔ ۴۹۲
سلامی چو بوی خوش آشنایی
بدان مردم دیده روشنایی
️☆☂♣
درودی چو نور دل پارسایان
بدان شمع خلوتگه پارسایی
☆☂♣
نمیبینم از همدمان هیچ بر جای
دلم خون شد از غصه ساقی کجایی
☆☂♣
دیوان حافظ: غزل شمارهٔ ۴۹۳
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی
♥️✔♥️
دایم گل این بستان شاداب نمیماند
دریاب ضعیفان را در وقت توانایی
♥️✔♥️
دیشب گله زلفش با باد همیکردم
گفتا غلطی بگذر زین فکرت سودایی
♥️✔♥️
گلستان سعدی: باب هشتم : در آداب صحبت : بخش ۷۱
حسود از نعمت حق بخیل است و بندهٔ بیگناه را دشمن میدارد.
مردکی خشک مغز را دیدم
رفته در پوستین صاحب جاه
گفتم ای خواجه گر تو بدبختی
مردم نیکبخت را چه گناه
✔
الا تا نخواهی بلا بر حسود
که آن بخت برگشته خود در بلاست
چه حاجت که با او کنی دشمنی
که او را چنین دشمنی در قفاست.
گلستان سعدی: باب هشتم : در آداب صحبت : بخش ۷۲ تلمیذ بی ارادت عاشق بی زر است و روندهٔ بی معرفت مرغ بی پر و عالم بی عمل درخت بی بر و زاهد بی علم خانهٔ بی در.
گلستان سعدی: باب هشتم : در آداب صحبت : بخش ۷۳ مراد از نزول قرآن تحصیل سیرت خوب است نه ترتیل سورت مکتوب. عامی متعبد پیادهٔ رفته است و عالم متهاون سوار خفته. عاصی که دست بر دارد، به از عابد که در سر دارد.
سرهنگ لطیف خوی دل دار
بهتر ز فقیه مردم آزار
گلستان سعدی: باب هشتم : در آداب صحبت : بخش۷۴ یکی را گفتند: عالم بی عمل به چه ماند؟ گفت: به زنبور بی عسل.
زنبور درشت بی مروت را گوی
باری چو عسل نمیدهی نیش مزن