دیوان حافظ : غزل شمارهٔ ۴۸۹
ای در رخ تو پیدا انوار پادشاهی
در فکرت تو پنهان صد حکمت الهی
✔✔✔
کلک تو بارک الله بر ملک و دین گشاده
صد چشمه آب حیوان از قطره سیاهی
✔✔✔
بر اهرمن نتابد انوار اسم اعظم
ملک آن توست و خاتم فرمای هر چه خواهی
✔✔✔
در حکمت سلیمان هر کس که شک نماید
بر عقل و دانش او خندند مرغ و ماهی
✔✔✔
باز ار چه گاه گاهی بر سر نهد کلاهی
مرغان قاف دانند آیین پادشاهی
✔✔✔
تیغی که آسمانش از فیض خود دهد آب
تنها جهان بگیرد بی منت سپاهی
✔✔✔
کلک تو خوش نویسد در شان یار و اغیار
تعویذ جان فزایی افسون عمر کاهی
✔✔✔
ای عنصر تو مخلوق از کیمیای عزت
و ای دولت تو ایمن از وصمت تباهی
✔✔✔
ساقی بیار آبی از چشمه خرابات
تا خرقهها بشوییم از عجب خانقاهی
✔✔✔
عمریست پادشاها کز می تهیست جامم
اینک ز بنده دعوی و از محتسب گواهی
✔✔✔
گر پرتوی ز تیغت بر کان و معدن افتد
یاقوت سرخ رو را بخشند رنگ کاهی
✔✔✔
دانم دلت ببخشد بر عجز شب نشینان
گر حال بنده پرسی از باد صبحگاهی
✔✔✔
جایی که برق عصیان بر آدم صفی زد
ما را چگونه زیبد دعوی بیگناهی
✔✔✔
حافظ چو پادشاهت گه گاه میبرد نام
رنجش ز بخت منما بازآ به عذرخواهی
- ۰۳/۰۵/۰۱