s اشعار ناب و ماندگار :: کتاب بهرام

کتاب بهرام

مطالب علمی فرهنگی هنری

کتاب بهرام

مطالب علمی فرهنگی هنری

کتاب بهرام
طبقه بندی موضوعی
آخرین کامنت های شما
  • ۱۷ آبان ۰۲، ۱۳:۴۷ - محسن
    😱🤮
s

۳۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اشعار ناب و ماندگار» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

تیغه ی داس کشاورزان اگرچه تیز نیست.

خشمشان هرجا که باشد بی گمان ناچیز نیست.

 

زیر گوش باغبانی گفت مردی کشت کار

من که شک دارم به این پاییز،  این پاییز نیست.

 

خوب دقت کن میان حرف هایش گاه گاه

خوب می داند مترسک صاحب جالیز نیست.

 

او فقط جادوگر بدجنس شهر قصه هاست

لوبیاهایش یقین دارم که سحرآمیز نیست.

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

بیدار شو که راز جهان را نزیستی!
با عشق، گوشه های نهان را نزیستی!


فرصت کم است و همسفر رودخانه شو
ای قطره ای که شور روان را نزیستی!

 

هر بامداد تازگی از راه می رسد
در کهنگی خزیدی و «آن» را نزیستی!


از یاد برده روح تو عهد قدیم را
آفاق آیه های جوان را نزیستی!


در پرده ماند نغمه ی کیهانی سکوت
موسیقی نواحی جان را نزیستی!


دف می زنند دم به دم آغاز می شویم
این شور را و این ضربان را نزیستی!


آغاز شو، تمام ابد پیش روی توست
یک لمحه از سراب زمان را نزیستی!
قربان ولیئی

 

نقد این شعر:

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

مثل عشقی که به داد دل تنها نرسد!
ترسم این است که این رود به دریا نرسد!

این که آویخته از دامنه کوه به دشت
می‌خرامد همه جا غلت زنان تا…، نرسد!

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

و ما که گریه نکردیم، گریه؟! نه! کردیم...

به ما چه مرد نباید که... ما که نامردیم!

*

اگر که پنجره را سمت عشق می بستند

بدون شعر... و گریه چه کار می کردیم؟!

*

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

سبزم نه از آن دست که گل باشم وباغی
گلدان ترک خورده ای و کنج اتاقی

✍✍

دی شیخ چراغی به کف آورد و طلب کرد

انسان ومن امروز به دنبال چراغی

✍✍

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

حاجت به اشارات و زبان نیست، مترسک
پیداست که در جسم تو جان نیست، مترسک

با باد به رقص آمده پیراهنت اما
در عمق وجودت هیجان نیست، مترسک

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

این چار برگ خشک شده مال دفتر است
نه! آخرین قمار من و دست آخر است

*

من را به چاه درد خود انداخت و گذشت

هر کس که گفت با من خسته برادر است...

*

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

من تشنه‌ام ولی، در کوزه آب نیست
حال خراب هست، جان خراب نیست


چون سایه روز و شب، در آب و آتشم
آرامش جهان، بی اضطراب نیست

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

دیدی چه بد شدیم گرفتار دیو و دد

 کس را به یاد نیست چنین روزگار بد

 

دیدی که پیش‌تر ز تو هم بس ستمگران

 رفتند و ماند از پس‌شان لعنت ابد

 

جهد است در جهالت و جهل است در جهاد

 ابرام در خرافه و اهمال در خرد

 

دست ستم دراز و دهان دروغ باز

 تزویر و زرق و روی و ریا بی حساب و حد

 

دانی که خودپرست کم از بت‌پرست نیست

 خودبین برد به سوی خدا نیز دست رد

 

آری صنم‌پرست نباشد صمدشناس

 ور خود به زرق خواند الله را صمد

 

ای دست حق علی بزند گردن تو را

 کز بهر کار ناحق از او خواستی مدد

هوشنگ ابتهاج

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

پیدا بکن یک آدم آدم تری را

و شانه های محکم و محکم تری را

*

آقای خوبی که دلش سنگی نباشد

معشوق های دوستت دارم تری را !

*

  • بهرام بهرامی حصاری