s غزل معاصر: مثل عشقی که به داد دل تنها نرسد! - عبدالجبار کاکایی :: کتاب بهرام

کتاب بهرام

مطالب علمی فرهنگی هنری

کتاب بهرام

مطالب علمی فرهنگی هنری

کتاب بهرام
طبقه بندی موضوعی
آخرین کامنت های شما
  • ۱۷ آبان ۰۲، ۱۳:۴۷ - محسن
    😱🤮
s
  • ۰
  • ۰

مثل عشقی که به داد دل تنها نرسد!
ترسم این است که این رود به دریا نرسد!

این که آویخته از دامنه کوه به دشت
می‌خرامد همه جا غلت زنان تا…، نرسد!

ترسم این است که با خاک بیامیزد و سنگ
از زمین کام بگیرد… به من اما، نرسد!

پشت هر سنگ، درنگی، پس هر خار، خسی
حتم دارم که به همصحبتی ما نرسد!

ماه مایوس شد و موج به دریا برگشت
بی سبب نیست که حتی به تماشا نرسد!

من به هر صخره ازین فاصله می‌کوبم، سر
ترسم این است که این رود به دریا نرسد!

عبدالجبار کاکایی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی