مثل عشقی که به داد دل تنها نرسد!
ترسم این است که این رود به دریا نرسد!
✍
این که آویخته از دامنه کوه به دشت
میخرامد همه جا غلت زنان تا…، نرسد!
✍
مثل عشقی که به داد دل تنها نرسد!
ترسم این است که این رود به دریا نرسد!
✍
این که آویخته از دامنه کوه به دشت
میخرامد همه جا غلت زنان تا…، نرسد!
✍
چند سالیست که تکلیف دلم روشن نیست!
جا به اندازه تنهایی من در من نیست!
✿✿
چشم میدوزم در چشم رفیقانی که
عشق در باورشان قد سر سوزن نیست!
✿✿
سبزم نه از آن دست که گل باشم وباغی
گلدان ترک خورده ای و کنج اتاقی
✍✍
دی شیخ چراغی به کف آورد و طلب کرد
انسان ومن امروز به دنبال چراغی
✍✍
حاجت به اشارات و زبان نیست، مترسک
پیداست که در جسم تو جان نیست، مترسک
✔✔✔
با باد به رقص آمده پیراهنت اما
در عمق وجودت هیجان نیست، مترسک
✔✔✔
من تشنهام ولی، در کوزه آب نیست
حال خراب هست، جان خراب نیست
✔✔
چون سایه روز و شب، در آب و آتشم
آرامش جهان، بی اضطراب نیست
✔✔
غزل، این قالب شعری کهن و فاخر، همواره جایگاه ویژهای در ادبیات فارسی داشته است. با ورود به دوران معاصر، غزل نه تنها از اهمیت خود نکاست، بلکه با تغییرات و تحولات بسیاری مواجه شد که آن را باز هم زندهتر و پویاتر کرد. شاعران معاصر با بهرهگیری از زبان و اندیشههای نوین، توانستند غزل را به شکلی جدید و جذاب بازآفرینی کنند. این تحولات نه تنها در ساختار و فرم غزل، بلکه در مضامین و مفاهیم آن نیز قابل مشاهده است.
با وجود همهی این پیشرفتها و نوآوریها، غزل معاصر هنوز تا رسیدن به کمال مطلوب و سر منزل موعود راه درازی در پیش دارد. برخی چالشها و مسائل همچنان باقی ماندهاند که نیازمند توجه و تلاش بیشتر شاعران و منتقدان ادبی است. از جمله میتوان به نیاز به تعمیق بیشتر در مضامین، یافتن زبانی تازه و متناسب با زمانه، و همچنین حفظ تعادل میان سنت و نوآوری اشاره کرد.
در شعر فارسی، عناصر طبیعی همواره نقشی برجسته داشتهاند و به عنوان ابزارهایی برای بیان احساسات و افکار شاعران مورد استفاده قرار گرفتهاند. غزل معاصر نیز از این قاعده مستثنی نیست و طبیعت همچنان حضوری پررنگ در این قالب شعری دارد. عناصری همچون دریا، ساحل و توفان به عنوان نمادهایی پویا و چندوجهی در غزل معاصر مطرح میشوند، که هر یک با بار معنایی خاص خود به غنای مفاهیم و تصاویر شعری کمک میکنند. دریا با عمق بیپایان و جنبشهای مستمرش، نمادی از احساسات ژرف انسان و تحولات روحی است؛ ساحل به عنوان مرزی میان ثبات و تغییر، محلی برای تلاقی آرامش و ناآرامیهاست؛ و توفان با قدرت و هیبت خود، نمایانگر لحظات بحرانی و تحولات بنیادین در زندگی فردی و اجتماعی میباشد.
در این مقاله، به بررسی چگونگی بهرهگیری شاعران معاصر از این عناصر طبیعی پرداخته و نقش آنها را در ایجاد تصاویر بدیع و مفاهیم عمیقتر در غزل معاصر تحلیل خواهیم کرد. هدف ما این است که نشان دهیم چگونه حضور پویا و معنادار این عناصر طبیعی نه تنها به زیباییشناسی شعر افزوده، بلکه به بیان مؤثرتر احساسات و تفکرات شاعرانه نیز کمک کرده است.
ஜ۩۞۩ஜஜ۩۞۩ஜஜ۩۞۩ஜ
دریا در شعر شاعران معاصر
*
آن ماهی ام که گوشه ای از حوض، مرده ام
بیچاره آن دلی که به دریا سپرده ام
(میلاد عرفان پور)
*
مثل عشقی که به داد دل تنها نرسد
ترسم این است که این رود به دریا نرسد
(عبدالجبار کاکائی)
*
تو پری باشی و تا آن سوی دریا بروی
من به سودای تو یک مرغ مهاجر باشم
(غلامرضا طریقی)
*