به اخمت خستگی در میرود، لبخند لازم نیست
کنار سینی چای تو اصلاً قند لازم نیست
♥️♥️
همیشه دوستت دارم -به جان مادرم- اما -
تو از بس سادهای، خوش باوری، سوگند لازم نیست
♥️♥️
به اخمت خستگی در میرود، لبخند لازم نیست
کنار سینی چای تو اصلاً قند لازم نیست
♥️♥️
همیشه دوستت دارم -به جان مادرم- اما -
تو از بس سادهای، خوش باوری، سوگند لازم نیست
♥️♥️
زمانه وار اگر می پسندیم کر و لال
به سنگفرش تو این خون تازه باد حلال
✿
مجال شکوه ندارم ولی ملالی نیست
که دوست جان کلام من است در همه حال
✿
قسم به تو که دگر پاسخی نخواهم گفت
به واژه ها که مرا برده اند زیر سوال
✿
گفت طوطی که قفس باز نباشد هم نیست!
زاغ هم گفت که آواز نباشد هم نیست!
✔
قفس مشترک طوطی و زاغان شده این
آب و دان باشد و پرواز نباشد هم نیست!
✔
نت گمان کرد که سرچشمه ی آهنگ نت است.
گفت بی پرده اگر ساز نباشد هم نیست.
باید کمک کنی ، کمرم را شکسته اند!
بالم نمی دهند ، پرم را شکسته اند!
♥️✔♥️
نه راه پیش مانده برایم نه راه پس
پل های امن ِ پشت سرم را شکسته اند!
♥️✔♥️
هم ریشه های پیر مرا خشک کرده اند
هم شاخه های تازه ترم را شکسته اند!
♥️✔♥️
حتی مرا نشان خودم هم نمی دهند
آیینه های دور و برم را شکسته اند!
♥️✔♥️
گل های قاصدک خبرم را نمی برند
پای همیشه ی سفرم را شکسته اند!
♥️✔♥️
حالا تو نیستی و دهان های هرزه گو
با سنگ ِ حرف ِ مُفت ، سرم را شکسته اند!
♥️✔♥️
غزلی با موضوع عاشقانه و غمگین از مهدی فرجی!
نبودی در دلم انگار طوفان شد، چه طوفانی!
دو پلکم زخمی از شلاق باران شد، چه بارانی!
☂☆☂
صدایت کردم و سیبی به کف با دامنی آبی
وزیدی بر لب ایوان و، ایوان شد چه ایوانی!
☂☆☂
نبودی بغض کردم... حرف ها را... خودخوری کردم
دلم ارگ است و ارگ از خشت... ویران شد، چه ویرانی!
☂☆☂
گوزنی پیر بر مهمان سرای خانه ی خانی
بر لطف سرپُری تک لول مهمان شد، چه مهمانی!
☂☆☂
یکی مثل من بدبخت در دام نگاه تو
یکی در تنگی آغوش زندان شد، چه زندانی!
☂☆☂
هلا ای پایتخت پیر، تای دسته دارت کو؟
بگیرد دست من را آه، "طهران" شد چه "تهرانی"!
☂☆☂
پس از یوسف تمام مصریان گفتند: عجب مصری
بماند گریه هم سوغات کنعان شد، چه کنعانی!
☂☆☂
من از "سهراب" بودن زخم خوردن قسمتم بوده
برو "گرد آفریدم" فصل پایان شد، چه پایانی!
☂☆☂
غزلی عاشقانه و اجتماعی از شاعر توانمند معاصر حامد عسکری
برای سوختهدل بستر و مزار یکیست!
تمشک ترش لب و تُنگ زهرمار یکیست!
✍✔✍
تفاوتی نکند اشک و بغض و هقهق ما
مسیر چشمه و سیلاب و آبشار یکیست!
✍✔✍
هنوز گردهی سهراب سرخ مثل عقیق
هنوز رسم پدرسوز روزگار یکیست!
✍✔✍
هنوز طعنه به جان میخرد زلیخا و
هنوز بر در کنعان امیدوار یکیست!
✍✔✍
هزار بار دلم سوخت در غمی مبهم
دلیل سوختنش هر هزار بار یکیست!
✍✔✍
حرام باشد اگر بی وضو بغل گیرم
که قوس پیکرهی برنو و دوتار یکیست!
✍✔✍
شبی ترنج به بر میکشد شبی حلاج
شکایت از که کنیم ای رفیق! دار یکیست!
✍✔✍
دو مصرعاند، دو ابرو، شکسته نستعلیق
میان هر غزلی بیت شاهکار یکیست!
✍✔✍
به دست آنکه نوازش شدیم تیغ افتاد
دلیل خونجگریِ من و انار یکیست!
✍✔✍
به دشنهکاریِ قلبم برس! ادامه بده!
خدای هر دوی ما انتهای کار یکیست!
✍✔✍
غزلی ناب و دلنشین از حامد عسکری
هرچه با تنهایی من آشنا تر می شوی!
دیرتر سر میزنی و بی وفا تر می شوی!
✔✗✔
هرچه از این روزهای آشنایی بگذرد
من پریشان تر، تو هم بی اعتناتر می شوی!
✔✗✔
من که خرد و خاکشیرم! این تویی که هر بهار
سبزتر می بالی و بالا بلاتر می شوی!
✔✗✔
مثل بیدی زلف ها را ریختی بر شانه ها
گاه وقتی در قفس باشی رهاتر می شوی!
✔✗✔
عشق قلیانی ست با طعم خوش نعنا دوسیب
می کشی آزاد باشی، مبتلاتر می شوی!
✔✗✔
یا سراغ من می آیی چتر و بارانی بیار
یا به دیدار من ابری نیا... تر می شوی!
✔✗✔
غزلی عاشقانه و ناب از شاعر نامدار معاصر: حامد عسکری
اگر کسی سرِ راه تو خانه داشته باشد
بعید نیست که دیوانه خانه داشته باشد
✿
کنارِ پنجره بهتر که در سکوت بمیرد
کسی که خاطره یی بی ترانه داشته باشد
✿
کسی که عطر کسی در هوای خلوت او نیست
قرار نیست غمی عاشقانه داشته باشد
✿
دلم به وسعت دریا، ولی چه چاره اگر باز
غمی سماجت یک رودخانه داشته باشد
✿
غمی شرور و دلی مضطرب، چگونه عقابی
کنار فاخته یی آشیانه داشته باشد؟
✿
تو زیر چشمی از آیینه دید می زنی از دور
قبول نیست که تیرت کمانه داشته باشد
✿
دلت گرفت و دلت خواست ژست قهر بگیری
قرار نیست همیشه بهانه داشته باشد
غزلی عاشقانه و ناب از مهدی فرجی
ما خسته ایم! خسته به معنای واقعی
دل های ما شکسته به معنای واقعی
❀
ما لشکریم! لشکر پخش و پلا که دید؟
خیل ز هم گسسته به معنای واقعی
❀
این زخم سجده نیست به پیشانی ام رفیق
جای دریست بسته به معنای واقعی
❀
از بادبان نخیزد و از ناخدا، بخار
کشتی به گل نشسته به معنای واقعی
❀
تنگ است جای ما و چنین است حال ما:
باغی درون هسته! به معنای واقعی
حسین جنتی
دیر فهمیدیم پس دیوار بالا رفته بود!
با همان خشت نخستین تا ثریا رفته بود!
✍
دیر فهمیدیم و معماران مرموز از قدیم
چیده بودند آن چه بر پیشانی ما رفته بود!
✍
گاه می گویم به خود اصلا کلاه جد من
جای مسجد کاشکی سمت کلیسا رفته بود!
✍
رسم پرهیز از جهان ای کاش برمی داشتند
کاش یوسف روز اول با زلیخا رفته بود.
✍
من نمی دانم چه چیزی پایبندم کرده است
کوه اگر پا داشت تا حالا از اینجا رفته بود!
✍
دور تا دورش فقط خشکی ست ای تنها خزر
راه اگر می داشت از این چاله دریا رفته بود!
غزلی از حسین جنتی