روزها از پی هم می گذشتند و هر روز حیواناتی که از طرف چشم خونی وظیفه داشتند که لاشه ها را به گرگ و کفتار و شیر و روباه اطلاع بدهند، در جنگل پرسه می زدند و هر کجا جنازه ی حیوان مرده ای را می دیدند فوراً به چشم خونی یا به شکارچی ها اطلاع می دادند. شکارچی ها هم مست و مسرور به سراغ لاشه ها می رفتند و حسابی از شرمندگی شکم های همیشه خالی شان در می آمدند!