s غزل های ناب دلنشین :: کتاب بهرام

کتاب بهرام

مطالب علمی فرهنگی هنری

کتاب بهرام

مطالب علمی فرهنگی هنری

کتاب بهرام
طبقه بندی موضوعی
آخرین کامنت های شما
  • ۱۷ آبان ۰۲، ۱۳:۴۷ - محسن
    😱🤮
s

۵۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «غزل های ناب دلنشین» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

بانـــــوی اساطیر غـــــزل های من اینست

صد طعنه به مجنون زده لیلای من اینست

گفتم کــــه سرانجـــام بـــه دریـــا بزنم دل

هشدار دل! این بار ، که دریای من اینست

من رود نیاسودنــم و بودن و تا وصــل

آسودگی ام نیست که معنای من اینست

 

هر جا که تویی مرکز تصویر من آنجاست

صاحب نظرم علـــم مرایـــای من اینست

گیرم که بهشتم به نمازی ندهد دست

قد قامتـی افراز کـه طوبای من اینست

همراه تـــو تــــا نـاب ترین آب رسیدن

همواره عطشناکی رؤیای من اینست

من در تو به شوق و تو در آفاق به حیرت

نایـــاب ترین فصل تماشــای من اینست

دیوانه بـــه سودای پـــری از تو کبوتر

از قاف فرود آمده عنقای من اینست

خــرداد تــــو و آذر من بگـــذر و بگـذار

امروز بجوشند که سودای من اینست

دیــر است اگـــر نـــه ورق بعدی تقویم

کولاکم و برفم همه فردای من اینست

حسین منزوی

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

هر شب برای من دو سه ـ رویا می آوری!

خورشیدی و ستاره بـــــه دنیا می آوری!

با یک پیاله آب خوش و چند پُک هوا

مثل گذشته، حال مرا جا می آوری!

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

آهندل خودشیفته‌ی کافر مغرور!
دور است که یادی کند از عاشق مهجور ...


می‌گفت: در این شهر، که دلباخته‌ام نیست؟
آنقدر که محبوبم و آنقدر که مشهور


گفتم که تو منظور من از اینهمه شعری
مغرور، نگاهی به من انداخت که: منظور؟!


من شاعر دوران کهن بودم و آن مست
آمد به مزار من و برخاستم از گور


بار دگرش دیدم و در نامه نوشتم:
نزدیک رقیبانی و می‌بوسمت از‌ دور ...


بر عاشق دل‌نازک خود رحم نکردی
آهندل خودشیفته‌ی کافر مغرور!
سجّاد سامانی

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

در دیگران می جویی ام اما بدان ای دوست!
اینسان نمی یابی ز من حتی نشان ای دوست!

✍✔
من در تو گشتم مرا در خود صدا می زنی
تا پاسخم را بشنوی پژواک سان ای دوست!

✍✔

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

تــا کی از یوسف و آن پیرزن تــــر دامن!

 قصه سر هم بکنم تا تو بخوابی با من!

 تا کی انکار کنم عشق زلیخایی را

 تـا مجوز بستانـد غــزلــم الزامن!

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

گفتم فراق را به صبوری دوا کنم

 صبرم زیاد نیست، چرا ادّعا کنم؟

 ♥️♥️

بوسیدمش ز دور و چنین مستم از غرور

 گر بوسه بر لبش بگذارم چه ها کنم

 ♥️♥️

گفتم به قول خویش وفا کن، جواب داد

 کی قول داده ام که بخواهم وفا کنم؟

 ♥️♥️

بیم فراق دارم و باید به شوق وصل

 شب تا سحر نماز بخوانم، دعا کنم...

 ♥️♥️

اشکی نمانده است که جاری کنم ز چشم

 جانی نمانده است که دیگر فدا کنم

 ♥️♥️

ای عشق، من که عقل خود از دست داده ام،

 دیوانه ام مگر که تو را هم رها کنم؟

 ♥️♥️

زاهد به ذوق آمده از شعر من ولی

 ننگا به من که ذوقی از این مرحبا کنم

 سجّاد سامانی

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

مثل عشقی که به داد دل تنها نرسد!
ترسم این است که این رود به دریا نرسد!

این که آویخته از دامنه کوه به دشت
می‌خرامد همه جا غلت زنان تا…، نرسد!

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰
به دامان تو ای پایان و ای آغاز برگشتم
 پر و بالی تکاندم، خسته از پرواز برگشتم
 
به سویت آمدم تا خود بگویم راز عشقم را
 دل از شرمندگی پر بود و بی ابراز برگشتم
 
مرا چون موج دوری از تو ممکن نیست ای ساحل
 هزاران بار ترکت کردم امّا باز برگشتم
 
نه مثل ساحرم پستم نه چون پیغمبران والا
 عصا انداختم بی سحر و بی اعجاز برگشتم
 
دل از بیهوده گردی های سابق کندم و چون گرد
 به دامان تو ای پایان و ای آغاز برگشتم
 سجّاد سامانی
نقد این غزل زیبا:

غزل «به دامان تو ای پایان و ای آغاز برگشتم» از سجّاد سامانی به زیبایی احساسات عمیق شاعر را از عشق و بازگشت به معشوق به تصویر می‌کشد. 

1. محتوا و معنا:

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

ناگهان در کوچه دیدم بی وفای خویش را
باز گم کردم ز شادی دست و پای خویش را


با شتاب ابرهای نیمه شب می رفت و بود
پاک چون مه شسته روی دلربای خویش را


  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

مرا بخوان که حروفم پر از عسل بشود!

مرا بخواه که هر قطعه ام غــــزل بشود!

♥️♥️

مرا بخوان که پس از این همه "الهه ناز"

دوباره ورد زبانــــــــم "اتل متل" بشود!

♥️♥️

سیاه چشم! فنا کن سپید را مگذار

که محتوای غـــزل نیز مبتذل بشود!

♥️♥️

 

هـزار وعده بـه من داده ای بگــو چـــه کنم؟

که دست کم یکی از وعده ها عمل بشود؟!

♥️♥️

قسم به عشق! به فتوای دل گناهی نیست

اگـــر بــــه دست تـــــو نامحرمی بغل بشود!

♥️♥️

بیــــــا و مسئله هـــا را ز راه دل حل کن

که در تمام جهان این سخن مثل بشود:

♥️♥️

اساس علم ریاضی به باد خواهد رفت

اگر که مسئله ها عاشقانه حل بشود!

غلامرضا طریقی

  • بهرام بهرامی حصاری