تو از آنجایی، جهان ناشناس دیگری
من از اینجایم، جهان بی اساس دیگری.
*
بوسه من طعم خوب همزبانی را نداشت
می روم پیدا کنم راه تماس دیگری
*
می روم اما نمی دانم که که پیدا می شود
غیر بوسیدن مگر، راه سپاس دیگری؟
*
عشق شطرنج مصمم هاست و هر بازنده را
تخته نرد دیگری باید و تاس دیگری
*
باغ در زیر علف ها مانده اما باغبان
فکر تمهید است از داسی به داس دیگری.
*
عمر من در حیله ی آماده کردن ها گذشت!
از خودم بدتر ندیدم ناسپاس دیگری.
*
کاش دورادور میشد بوسه پرانی کنیم
من از این ایوان تو هم از یک تراس دیگری
*
شهر مملو از نزاع کوسه و ماهی شده!
خودشناسی در پی خودناشناس دیگری!
*
ما فقط ابر و سیاهی را تجلی می کنیم!
هر یکی از ما ولی با انعکاس دیگری.
*
رفتن و برگشتن ابر بدون بار چیست؟
جابجایی پلاسی با پلاس دیگری.
*
(آدمی در عالم خاکی نمی آید به دست)
زودتر در کهکشان بی هراس دیگری!
*
(عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی)
آدمی با هوش تر با یک حواس دیگری!
گرچه می ترسم که در آن عالم دیگر شویم
اشرف مخلوق های آس و پاس دیگری.
شاید آنجا قهرمان از قهرمانی های خود
جز ستایش می کند یک اقتباس دیگری.
بهرام بهرامی