آهندل خودشیفتهی کافر مغرور!
دور است که یادی کند از عاشق مهجور ...
✿
میگفت: در این شهر، که دلباختهام نیست؟
آنقدر که محبوبم و آنقدر که مشهور
✿
گفتم که تو منظور من از اینهمه شعری
مغرور، نگاهی به من انداخت که: منظور؟!
✿
من شاعر دوران کهن بودم و آن مست
آمد به مزار من و برخاستم از گور
✿
بار دگرش دیدم و در نامه نوشتم:
نزدیک رقیبانی و میبوسمت از دور ...
✿
بر عاشق دلنازک خود رحم نکردی
آهندل خودشیفتهی کافر مغرور!
سجّاد سامانی