به اخمت خستگی در میرود، لبخند لازم نیست
کنار سینی چای تو اصلاً قند لازم نیست
♥️♥️
همیشه دوستت دارم -به جان مادرم- اما -
تو از بس سادهای، خوش باوری، سوگند لازم نیست
♥️♥️
به اخمت خستگی در میرود، لبخند لازم نیست
کنار سینی چای تو اصلاً قند لازم نیست
♥️♥️
همیشه دوستت دارم -به جان مادرم- اما -
تو از بس سادهای، خوش باوری، سوگند لازم نیست
♥️♥️
عاشق که باشی شعر شور دیگری دارد
لیلی و مجنون قصهی شیرینتری دارد
هر دفعه از آن دفعه فال بهتری دارد
عاشق که باشی بیتهای محشری دارد
هر شاعری در سینهاش پیغمبری دارد
شاعر که باشی عشق زجر دیگری دارد ...
♥️♥️
بهمن صباغزاده
شراب بود ولیکن شرابخانه نداشت
بدون چشم تو مستانگی بهانه نداشت
✔♥️✔
محال بود تماشای ذات پیش از تو
نمی نشست حقیقت که آشیانه نداشت
✔♥️✔
اگر که عاشق و معشوق و عشق در تو نبود
پرستش این هیجانات عاشقانه نداشت
✔♥️✔
به زهد خشک، شریعت، عبوس می پژمرد
که رود بود ولی بر زبان ترانه نداشت
✔♥️✔
نمی وزیدی اگر در معابد هستی
تنور سینه ی اهل دعا زبانه نداشت
✔♥️✔
اگر نگاه تو آفاق را نمی گسترد
وجود، این همه ابعاد بی کرانه نداشت
✔♥️✔
بدون سبزی آن پنج سال نورانی
طریق دادگری در جهان نشانه نداشت
✔♥️✔
قربان ولیئی
نقد این غزل زیبا:
غزل از نظر محتوایی و فنی دارای ویژگیهای قابل توجهی است که میتواند مورد بررسی و تحلیل قرار گیرد. در اینجا نقدی از جنبههای مختلف غزل ارائه میشود:
1. محتوا و معنا:
غزل به بررسی موضوعاتی چون عشق، حقیقت، و تأثیر نگاه معشوق پرداخته است. شاعر به طور خاص به این مسئله میپردازد که بسیاری از چیزهای معنوی و زیباییهای جهان وابسته به حضور معشوق است. این تفکر به صورت عمیق و فلسفی در ابیات مختلف به تصویر کشیده شده است.
نقد کوتاه : این غزل مهدی فرجی شعری عاشقانه، مفهومی و فلسفی است. از بیت اول تا بیت آخر در مورد عشق، یار، زندگی و موقعیت های آن صحبت می کند. مضمون غزل دوری و جفای یار و بدعهدی روزگار است....
کسی مسافرِ این آخرین قطار نشد!
کسی که راه بیندازمش سوار نشد!
✍✔✍
چقدر گل که به گلدان خالی ام نشکفت
چقدر بی تو زمستان شد و بهار نشد!
✍✔✍
من و تو پای درختان چه قدر ننشستیم!
چه قلبها که نکندیم و یادگار نشد!
✍✔✍
چه روزها که بدون تو سالها شد و رفت
چه لحظه ها که نماندیم و ماندگار نشد!
✍✔✍
همیشه من سرِ راهِ تو بودم و هر بار
کنار آمدم و آمدم کنار، نشد!
✍✔✍
قرار شد که بیایی قرار من باشی
دوباره زیر قرارت زدی؟! قرار نشد!
✍✔✍
غزلی عاشقانه، فلسفی و مفهومی از مهدی فرجی!
نقدی کوتاه بر غزل : مهدی فرجی بدون شک یکی از بهترین عاشقانه سراهای معاصر است. که گاه شعرهایش به پست مدرن تبدیل می شوند. یکی از مهمترین ویژگی های شعرهای فرجی روانی شعرها و سلیس بودن چینش کلمات در کنار هم است. حتی در دو وزن که غالب شعرهای بخصوص معاصر در آن وزن ها کلمات، روانی خود را از دست می دهند، مهدی فرجی به خوبی کلمات را طوری می آورد که وزن شعر کاملاً در زبان گم می شود. این دو وزن عبارت اند از : 1- مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن. که وزن این غزل است. 2- مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن. فرجی غزل های فراوانی در این دو وزن سخت دارد که برای شاعران تازه کار (حتی باتجربه) الگوی خوبی برای سلیس سرودن در وزن های سنگین است.
می خواستم که خواب و خیال خودم شوی!
رویا شوی امید محال خودم شوی!
☂♥️☂
لرزید دست هایم و سرگیجه ام گرفت
آوردمت دلیل زوال خودم شوی!
☂♥️☂
هم در دلم شناور هم بر تنم روان
ماهی و ماه حوض زلال خودم شوی!
☂♥️☂
هر روز بیشتر به تو نزدیک می شوم
چیزی نمانده است که مال خودم شوی!
☂♥️☂
حالا تو چشم های منی ابر شو ببار
تا قطره قطره گریه به حال خودم شوی!
☂♥️☂
عاشق نمی شوی سر این شرط بسته ام
نه... حاضرم ببازم و مال خودم شوی!
☂♥️☂
غزلی عاشقانه و زیبا از مهدی فرجی!
غزلی با محتوای اجتماعی و کاملاً کوچه بازاری از عاشقانه سرای معاصر مهدی فرجی. بخصوص در بیت پایانی نکته ی طنز آمیز معناداری شعر را خاتمه می دهد. آدم را یاد فیلم های دهه ی چهل و پنجاه می اندازد بخصوص فیلم ماندگار کندو!
این مست های بی سر و پا را جواب کن!
امشب شب من است، مرا انتخاب کن!
♥️✿♥️
مهمان من تمامی اینها و... پای من
قلیان و چای مشتریان را حساب کن!
♥️✿♥️
تمثال شاعرانه ی درویش را بکن
عکس مرا به سینه ی دیوار قاب کن!
♥️✿♥️
هی! قهوه چی! ستاره به قلیان من بریز
جای ذغال، روشنش از آفتاب کن!
♥️✿♥️
انگورهای تازه ی عشقی که داشتم
در خمره های کهنه بخوابان، شراب کن!
♥️✿♥️
از خون آهوان بده ظرفی که تشنه ام
ماهیچه ی فرشته برایم کباب کن!
♥️✿♥️
از نشئه خلسه ای بده از سُکر، جرعه ای
افیون و می بیار، بساز و خراب کن!
♥️✿♥️
دستم تهی است هرچه برایم گذاشتی
با خنده های مشتریانت حساب کن!
♥️✿♥️
غزلی اجتماعی و رندانه از مهدی فرجی!
باید کمک کنی ، کمرم را شکسته اند!
بالم نمی دهند ، پرم را شکسته اند!
♥️✔♥️
نه راه پیش مانده برایم نه راه پس
پل های امن ِ پشت سرم را شکسته اند!
♥️✔♥️
هم ریشه های پیر مرا خشک کرده اند
هم شاخه های تازه ترم را شکسته اند!
♥️✔♥️
حتی مرا نشان خودم هم نمی دهند
آیینه های دور و برم را شکسته اند!
♥️✔♥️
گل های قاصدک خبرم را نمی برند
پای همیشه ی سفرم را شکسته اند!
♥️✔♥️
حالا تو نیستی و دهان های هرزه گو
با سنگ ِ حرف ِ مُفت ، سرم را شکسته اند!
♥️✔♥️
غزلی با موضوع عاشقانه و غمگین از مهدی فرجی!
لبخند زدن معجزه ی لب رطبی هاست!
دنیا به خدا تشنه ی گیلاس لبی هاست!
❀ ✿ ❀
یک شاخه گل سرخ در آغوش گرفتن
این اوج تمنای قوطی ها حلبی هاست!
❀ ✿ ❀
تشبیه شما به غزل و ماه و ستاره
همسایه ببخشید اگر بی ادبی هاست!
❀ ✿ ❀
ناخن بجوی بغض کنی قهوه بنوشی
این عادت هر روزه ی آدم عصبی هاست!
❀ ✿ ❀
گفتی غزلت تازه شده! دست خودم نیست!
از لطف خرامیدن چادر عربی هاست!
❀ ✿ ❀
غزلی پست مدرن از شاعر معاصر: حامد عسکری
نقد این شعر
شیرینی لب های تو، در مزه ی گیلاس نیست.
عطر خمار انگیز تو، در بوته های یاس نیست.
✿ ❀
شاخه گل سرخ لبت، خون از دل ما می خورد
برقی که چشمت می زند، در سینه ی الماس نیست.
✿ ❀
فصل درو یعنی که تو، از این خیابان بگذری
زوری که دارد مژه ات، در بازوی هر داس نیست.
✿ ❀
اصلاً چه بهتر که خودت، قلب مرا غارت کنی
چون زندگی بی عشق تو، چیزی به جز افلاس نیست.
✿ ❀
بر گردن من خون هر کس را که می خواهی بریز
درد ریا داریم ما را درد حق الناس نیست.
✿ ❀
این شعر دعوت نامه ی مخصوصی از چشم تو است
جایی در آن کندو برای هر عسل نشناس نیست.
✿ ❀
اصلاً غزل هایم برای چه سروده می شوند؟
آن افتخاری که نصیب جز لب گیلاس نیست.
(شعر از بهرام بهرامی)