s غزل معاصر: برادر! خون تو از سینه ی من می زند بیرون! - بهمن صباغ زاده :: کتاب بهرام

کتاب بهرام

مطالب علمی فرهنگی هنری

کتاب بهرام

مطالب علمی فرهنگی هنری

کتاب بهرام
طبقه بندی موضوعی
آخرین کامنت های شما
  • ۱۷ آبان ۰۲، ۱۳:۴۷ - محسن
    😱🤮
s
  • ۰
  • ۰

برادر! خــون تو از سینه ی من می زند بیرون

بمان در خانه ات ، جلاد گردن می زند بیرون

سپر برداشتن را گازِ اشک آور نمی فهمد

زِرِه سودی ندارد ، تیر از تن می زند بیرون

نگیــــری خــــرده بـــر روبــــاه در بــــــــازارِ مکـاران

که امشب شیر هم خود را به مردن می زند بیرون

چرا "دست محبت سوی کس یازی در این سرما"

کــه از هر آستینی دستِ دشمن می زند بیرون

"زمستان است" و شب "بس ناجوانمردانه سرد است ، آی..."

نفس در سینـــــه فریــــــــاد است و بهمن می زند بیــــــــرون

تـــــو مــــاندی "در حیاط کوچک پــــاییز در زنـــــدان"

و رخش از "خوان هشتم" بی تهمتن می زند بیرون

بهمن صباغ زاده

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی