s شعر :: کتاب بهرام

کتاب بهرام

مطالب علمی فرهنگی هنری

کتاب بهرام

مطالب علمی فرهنگی هنری

کتاب بهرام
طبقه بندی موضوعی
آخرین کامنت های شما
  • ۱۷ آبان ۰۲، ۱۳:۴۷ - محسن
    😱🤮
s

۳۰۷ مطلب با موضوع «شعر» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

ای مانده در محاصره ی سیم خاردار
ای کشور گرامی سرمایه دار دار

یک ذره از فشار اجانب به خود ملرز
ای کشور عزیز گروه فشار دار

اسباب عیش داری و کاری نمی کنی
نفت دلار دار ،سفیر بخار دار

درمان ما دو جرعه از آن زهرماری است
ما را ببر به میکده ی زهرمار دار

اندامم از فشار تورم بر آمده است
مانند ماه آخر نسوان بار دار

باید خیار کاشت عزیزم خیار شور
در شوره زار بایر لخت شیار دار

قدری هم التفات به قلاب ما کنید
ای ماهیان سنگدل خاویار دار

هم کاردان و کارشناسیم و کار دوست
ما را بدل کنید وزیران به کار دار...

سعید بیابانکی

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

مگر چه ریخته ای در پیاله ی هوشم

که عقل و دین شده چون قصه ها فراموشم

تو از مساحت پیراهنم بزرگ تری
ببین نیامده سر رفته ای از آغوشم

چه ریختی سر شب در چراغ الکلی ام
که نیمه روشنم از دور و نیمه خاموشم

همین خوش است همین حال خواب و بیداری
همین بس است که نوشیده ام ... نمی نوشم

خدا کند نپرد مستی ام چو شیشه ی می
معاشران بفشارید پنبه در گوشم

شبیه بار امانت که بار سنگینی است
سر تو بار گرانی است مانده بر دوشم ...

سعید بیابانکی

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

بر هر چه به غیر عشق پا بگذارید

دست دل خویش در حنا بگذارید

عاشق بشوید، مردم! عاشق بشوید

یک نام خوش از خویش به جا بگذارید

جلیل صفربیگی

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

ای پر از عاطفه در قحط محبت با من
کاش می شد بگشایی سر صحبت با من

**

هیچ کس نیست که تقسیم شود در اینجا
درد تنهایی و بی برگی و غربت با من

*

از خروشانی امواج نگاهت دیریست
باد نگشوده لبش را به حکایت با من

**

خواستم پر بزنم با تو به معراج خیال
آسمان دور شد از روی حسادت با من

*

بعد از این شور غزلهای شکوفا با تو
بعد از این مرثیه و غربت و حسرت با من

**

گرچه کوچیدی از این باغ ولی خواهد ماند
داغ چشمان تو تا روز قیامت با من

جلیل صفربیگی

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

تخمی از لانه بیرون می افتد

و می شکند

زندگی

بچه گنجشکی را غافلگیر می کند!

جلیل صفربیگی

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

 

کم نامه ی خاموش برایم بفرست

از حرف پرم گوش برایم بفرست

 

دارم خفه می شوم در این تنهایی

لطفا کمی آغوش برایم بفرست

جلیل صفر بیگی

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰
شب یلداست شب از تو به دلگیریهاست
شب دیوانگی اغلب زنجیریهاست
شب تا صبح به زلف تو توکل کردن
شب در دامن تنهایی شب گل کردن
شب درداست شب خاطره بارانیهاست
شب تا نیمه شب شعر وغزلخوانیهاست
  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

دیوان حافظ : غزل شمارهٔ ۴۸۸


سحرم هاتف میخانه به دولتخواهی

گفت بازآی که دیرینه این درگاهی

♥️

همچو جم جرعه ما کش که ز سر دو جهان

پرتو جام جهان بین دهدت آگاهی

♥️
بر در میکده رندان قلندر باشند

که ستانند و دهند افسر شاهنشاهی

♥️

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

دیوان حافظ : غزل شمارهٔ ۴۸۹

 
ای در رخ تو پیدا انوار پادشاهی

در فکرت تو پنهان صد حکمت الهی

✔✔✔
کلک تو بارک الله بر ملک و دین گشاده

صد چشمه آب حیوان از قطره سیاهی

✔✔✔

بر اهرمن نتابد انوار اسم اعظم

ملک آن توست و خاتم فرمای هر چه خواهی

✔✔✔

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

دیوان حافظ : غزل شمارهٔ ۴۹۰ 


در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی

خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی


دل که آیینه شاهیست غباری دارد

از خدا می‌طلبم صحبت روشن رایی


کرده‌ام توبه به دست صنم باده فروش

که دگر می نخورم بی رخ بزم آرایی


  • بهرام بهرامی حصاری