کتاب بهرام

مطالب علمی فرهنگی هنری

کتاب بهرام

مطالب علمی فرهنگی هنری

کتاب بهرام
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
  • ۶ اسفند ۰۳، ۰۵:۰۲ - ناشناس
    ok
  • ۱۷ آبان ۰۲، ۱۳:۴۷ - محسن
    😱🤮

۳۷۰ مطلب با موضوع «شعر» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

نیکی دل:

ای دل اول قدم نیکدلان

با بد و نیک جهان ساختن است 

صفت پیشروان ره عقل

آز را پشت سر انداختن است 

ای که با چرخ همی بازی نرد

بردن اینجا همه را باختن است 

اهرمن را به هوس دست مبوس

کاندر اندیشه تیغ آختن است

عجب از گمشدگان نیست عجب

دیو را دیدن و نشناختن است 

تو زبون تن خاکی و چو باد

توسن عمر تو در تاختن است 

دل ویرانه عمارت کردن

خوشتر از کاخ برافراختن است

پروین اعتصامی

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

مهتاب:          
می تراود مهتاب          
می درخشد شب تاب          
نیست یکدم شکند خواب به چشم کس ولیک          
غم این خفته چند          
خواب در چشم ترم می شکند.

         
نگران با من استاده سحر.          
صبح میخواهد از من          
کز مبارک دم او آورم این قوم به جان باخته را بلکه خبر.          
در جگر لیکن خاری          
از ره این سفرم می شکند.

         
نازک آرای تن ساق گلی          
که به جان اش کشتم          
و به جان دادم اش آب.          
ای دریغا! به برم می شکند.

         
دست ها می سایم          
تا دری بگشایم.          
بر عبث می پایم          
که به در کس آید.          
در و دیوار به هم ریخته شان          
بر سرم می شکند.

         
می تراود مهتاب          
می درخشد شب تاب          
مانده پای آبله از راه دراز          
بر دم دهکده مردی تنها          
کوله بارش بر دوش          
دست او بر در، می گوید با خود:          
غم این خفته چند          
خواب در چشم ترم می شکند.
         
(نیما یوشیج)

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

برف :         
زردها بی خود قرمز نشده اند          
قرمزی رنگ نینداخته است          

بیهوده بر دیوار.

         
صبح پیدا شده از آن طرف کوه ازاکو اما          
وازانا پیدا نیست          
گرته ی روشنی مرده ی برفی همه کارش آشوب          
بر سر شیشه ی هر پنجره بگرفته قرار.  

       
وازانا پیدا نیست          
من دلم سخت گرفته است از این          
میهمان خانه ی مهمان کش روزش تاریک          
که به جان هم نشناخته انداخته است:          
چند تن خواب آلود          
چند تن نا هموار          
چند تن نا هشیار.          
(نیما یوشیج)

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

با دیدن باد قاصدک می خندد!

زیرا که به هر پرنده می پیوندد!

اما علف از نسیم می ترسد و زود!

از ترس سفر به خود گره می بندد!

بهرام بهرامی

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

قاصدک! هان، چه خبر آوردی؟
از کجا وز که خبر آوردی؟
خوش خبر باشی، اما، اما
گرد بام و در من
بی ثمر می گردی!

انتظار خبری نیست مرا
نه ز یاری نه ز دیار و دیاری باری
برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس
برو آنجا که تو را منتظرند!


 

قاصدک...

در دل من همه کورند و کرند!


دست بردار از این در وطن خویش غریب!


قاصد تجربه‌های همه تلخ
با دلم می‌گوید:
که دروغی تو، دروغ
که فریبی تو، فریب!


قاصدک! هان، ولی... آخر... ای وای

راستی آیا رفتی با باد؟


با توام، آی! کجا رفتی؟ آی
راستی آیا جایی خبری هست هنوز؟

مانده خاکستر گرمی، جایی؟
در اجاقی طمع شعله نمی‌بندم خردک شرری هست هنوز؟

قاصدک
ابرهای همه عالم شب و روز
در دلم می‌گریند...

 اشعار مهدی اخوان ثالث

نقد و تفسیری بر این شعر: شعر “قاصدک” از مهدی اخوان ثالث، به عنوان یک اثر عاطفی و تفکری، به عمیق‌ترین احساسات انسانی در مورد انتظار، ناامیدی و جستجوی ارتباط می‌پردازد.

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

شعر، زبان خاصی است که در آن عواطف، تفکرات و تجارب انسانی به گونه‌ای عمیق و زیبا به تصویر کشیده می‌شود. یکی از شاعران بزرگ معاصر ایران که توانسته است این زبان را به بهترین شکل ممکن به کار گیرد، مهدی اخوان ثالث است. در میان آثار متعدد او، شعری با عنوان "جویبار لحظه‌ها" جایگاهی ویژه دارد. این شعر که از لحاظ ساختار و معنا بسیار پیچیده و عمیق است، به بررسی مفاهیمی چون زندگی، مرگ، احساسات درونی و تضادهای انسانی پرداخته و نمایشی از تنش‌های ذهنی انسان‌ها در مواجهه با حقیقت‌های پیچیده‌ی زندگی است.

از تهی سرشار،

جویبار لحظه ها جاریست.

چون سبوی تشنه کاندر خواب بیند آب، واندر آب بیند سنگ،

دوستان و دشمنان را می شناسم من.

زندگی را دوست می دارم؛

مرگ را دشمن.

وای، امّا با که باید گفتن این؟  من دوستی دارم

که به دشمن خواهم از او التجا بردن!

شعری از مهدی اخوان ثالث

تفسیر این شعر:

این شعر از مهدی اخوان ثالث تصویری عمیق از تنش‌های درونی انسان‌ها و پیچیدگی‌های زندگی و مرگ را به تصویر می‌کشد. در ابتدای شعر، اخوان از "تهی سرشار" صحبت می‌کند که به نوعی نمایانگر یک خلاء درونی است که در آن زمان به مثابه جویباری از لحظه‌ها جاری می‌شود.

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

لحظه دیدار نزدیک است

*
باز من دیوانه ام، مستم

*
باز می لرزد، دلم، دستم

*
باز گویی در جهان دیگری هستم

*
های ! نخراشی به غفلت گونه ام را، تیغ!

*
های ! نپریشی صفای زلفکم را، دست!

*
آبرویم را نریزی، دل!

*
ای نخورده مست!

*
لحظه دیدار نزدیک است!

اشعار مهدی اخوان ثالث

نقد شعر زیبای قاصدک: شعر “لحظه دیدار نزدیک است” از مهدی اخوان ثالث، با استفاده از زبان احساسی و تصاویری زنده، حس انتظار و هیجان را به خوبی منتقل می‌کند.

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

ای شب          
هان ای شب شوم وحشت انگیز

 تا چند زنی به جانم آتش؟


یا چشم مرا ز جای برکن

یا پرده ز روی خود فروکش


یا بازگذار تا بمیرم          
کز دیدن روزگار سیرم

       ♪♪♪♪♪♪  

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

من نام کسی نخوانده ام الا تو

با هیچ کسی نمانده ام الا تو

عید آمد و من خانه تکانی کردم

از دل همه را تکانده ام الا تو

جلیل صفربیگی

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

از غیر تو بی نیاز کردند مرا

با عشق تو هم تراز کردند مرا

تا فاش شود فقط تو در قلب منی

جراحی قلب باز کردند مرا ...!

سعید بیابانکی

  • بهرام بهرامی حصاری