دیوان حافظ : غزل شمارهٔ ۴۹۱
به چشم کردهام ابروی ماه سیمایی
خیال سبزخطی نقش بستهام جایی
✿ ❀ ✿
امید هست که منشور عشقبازی من
از آن کمانچه ابرو رسد به طغرایی
✿ ❀ ✿
سرم ز دست بشد چشم از انتظار بسوخت
در آرزوی سر و چشم مجلس آرایی
✿ ❀ ✿
دیوان حافظ : غزل شمارهٔ ۴۹۱
به چشم کردهام ابروی ماه سیمایی
خیال سبزخطی نقش بستهام جایی
✿ ❀ ✿
امید هست که منشور عشقبازی من
از آن کمانچه ابرو رسد به طغرایی
✿ ❀ ✿
سرم ز دست بشد چشم از انتظار بسوخت
در آرزوی سر و چشم مجلس آرایی
✿ ❀ ✿
دیوان حافظ : غزل شمارهٔ ۴۹۲
سلامی چو بوی خوش آشنایی
بدان مردم دیده روشنایی
️☆☂♣
درودی چو نور دل پارسایان
بدان شمع خلوتگه پارسایی
☆☂♣
نمیبینم از همدمان هیچ بر جای
دلم خون شد از غصه ساقی کجایی
☆☂♣
دیوان حافظ: غزل شمارهٔ ۴۹۳
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی
♥️✔♥️
دایم گل این بستان شاداب نمیماند
دریاب ضعیفان را در وقت توانایی
♥️✔♥️
دیشب گله زلفش با باد همیکردم
گفتا غلطی بگذر زین فکرت سودایی
♥️✔♥️
گلستان سعدی: باب هشتم : در آداب صحبت : بخش ۷۱
خلعت سلطان اگر چه عزیز است جامه خلقان خود به عزت تر و خوان بزرگان اگر چه لذیذست خرده انبان خود به لذت تر
سرکه از دسترنج خویش و تره
بهتر از نان دهخدا و بره
گلستان سعدی: باب هشتم : در آداب صحبت : بخش ۷۲
امید عافیت آنگه بود موافق عقل
که نبض را به طبیعت شناس بنمایی
گلستان سعدی: باب هشتم : در آداب صحبت : بخش ۷۳
هر آنچه دانی که هر آینه معلوم تو گردد به پرسیدن آن تعجیل مکن که هیبت سلطنت را زیان دارد.
چو لقمان دید کاندر دست داوود
همی آهن به معجز موم گردد
نپرسیدش چه میسازی که دانست
که بی پرسیدنش معلوم گردد
گلستان سعدی: باب هشتم : در آداب صحبت : بخش۷۴
حکایت بر مزاج مستمع گوی
اگر خواهی که دارد با تو میلی
گلستان سعدی: باب هشتم : در آداب صحبت : بخش ۷۵
هر که با بدان نشیند اگر نیز طبیعت ایشان درو اثر نکند به طریقت ایشان متهم گردد و گر به خراباتی رود به نماز کردن منسوب شود به خمر خوردن.
طلب کردم ز دانایی یکی پند
مرا فرمود با نادان مپیوند
گلستان سعدی: باب هشتم : در آداب صحبت : بخش ۷۶
حلم شتر چنان که معلومست اگر طفلی مهارش گیرد و صد فرسنگ برد گردن از متابعتش نپیچد اما اگر درهای هولناک پیش آید که موجب هلاک باشد و طفل آنجا به نادانی خواهد شدن زمام از کفش در گسلاند و بیش مطاوعت نکند که هنگام درشتی ملاطفت مذموم است و گویند دشمن به ملاطفت دوست نگردد بلکه طمع زیادت کند.
سخن به لطف و کرم با درشت خوی
مگوی که زنگ خورده نگردد به نرم سوهان پاک
گلستان سعدی: باب هشتم : در آداب صحبت : بخش ۷۷
ندهد مرد هوشمند جواب
مگر آنگه کزو سؤال کنند