دل تنگ تر شدم نم باران که زد غروب
از سقف دل چکیده سرم تا چه حد غروب
✔✔
بیهوده در خودم چـِقـَد َر دست و پا زدم
از خود کجا گریزم از این حال بد غروب ...
✔✔
دستی که ساحلم نشده بند را برید
تن می دهد به زنده گی اش یک جسد غروب
✔✔
تا نسل های بعد خبردار می شوند
از درد من که می کشدش تا ابد غروب
✔✔
از سر گذشت ... موعد ویران شدن رسید
دریای غم به چشم و شکست است سد غروب ...
✔✔
دل کوفت سر به سینه ی سنگ خودش شب و ...
دریا چه داشت در دل تنگش که مد ، غروب ...
الهام ملک محمدی