آن چه از هجران تو بر جان ناشادم رسید
از گناه اولین بر حضرت آدم رسید
**
گوشهگیری کردم از آوازهای رنگرنگ
زخمهها بر ساز دل از دست بیدادم رسید
**
قصه شیرین عشقم رفت از خاطر ولی
کوهی از اندوه و ناکامی به فرهادم رسید
**
مثل شمعی محتضر آماج تاریکی شدم
تیر آخر بر جگر از چله ی بادم رسید
**
شب خرابم کرد اما چشمهای روشنت
باردیگر هم به داد ظلمتآبادم رسید
**
سرخوشم با این همه زیرا که میراث جنون
نسل اندر نسل از آباء و اجدادم رسید
**
هیچ کس داد من از فریاد جانفرسا نداد
عاقبت خاموشی مطلق به فریادم رسید
سید حسن حسینی
- ۰۳/۰۵/۰۷