پیدا بکن یک آدم آدم تری را
و شانه های محکم و محکم تری را
*
آقای خوبی که دلش سنگی نباشد
معشوق های دوستت دارم تری را !
*
پیدا بکن یک آدم آدم تری را
و شانه های محکم و محکم تری را
*
آقای خوبی که دلش سنگی نباشد
معشوق های دوستت دارم تری را !
*
هرچند اینکه سخت شکستی دل من است
غمگین مشو! که شیشه برای شکستن است
♥️♥️
من دوستی به جز تو ندارم؛ قسم به عشق
هرکس که غیر از این به تو گفتهست، دشمن است
♥️♥️
چشمان من مسیر تو را گم نمیکنند
فانوس اشکهای من از بس که روشن است!
♥️♥️
جای گلایه پیش تو چون شمع سوختم
لب باز کردهام به زبانی که الکن است
♥️♥️
از دیدنم دوباره پریشان شدی؟ ببخش!
چون خواب بد، سزای من «از یاد بردن» است
♥️♥️
حسین دهلوی
نقد این غزل زیبا:
غزل حسین دهلوی به زیبایی احوالات عاشقانه و درونی را به تصویر میکشد. این نقد به جنبههای مختلف آن میپردازد:
1. محتوا و معنا:
- بیت اول: بیان میکند که دل شاعر شکسته است، اما شکستن شیشه طبیعی است و نباید غمگین شد.
به اخمت خستگی در میرود، لبخند لازم نیست
کنار سینی چای تو اصلاً قند لازم نیست
♥️♥️
همیشه دوستت دارم -به جان مادرم- اما -
تو از بس سادهای، خوش باوری، سوگند لازم نیست
♥️♥️
عاشق که باشی شعر شور دیگری دارد
لیلی و مجنون قصهی شیرینتری دارد
هر دفعه از آن دفعه فال بهتری دارد
عاشق که باشی بیتهای محشری دارد
هر شاعری در سینهاش پیغمبری دارد
شاعر که باشی عشق زجر دیگری دارد ...
♥️♥️
بهمن صباغزاده
شراب بود ولیکن شرابخانه نداشت
بدون چشم تو مستانگی بهانه نداشت
✔♥️✔
محال بود تماشای ذات پیش از تو
نمی نشست حقیقت که آشیانه نداشت
✔♥️✔
اگر که عاشق و معشوق و عشق در تو نبود
پرستش این هیجانات عاشقانه نداشت
✔♥️✔
به زهد خشک، شریعت، عبوس می پژمرد
که رود بود ولی بر زبان ترانه نداشت
✔♥️✔
نمی وزیدی اگر در معابد هستی
تنور سینه ی اهل دعا زبانه نداشت
✔♥️✔
اگر نگاه تو آفاق را نمی گسترد
وجود، این همه ابعاد بی کرانه نداشت
✔♥️✔
بدون سبزی آن پنج سال نورانی
طریق دادگری در جهان نشانه نداشت
✔♥️✔
قربان ولیئی
نقد این غزل زیبا:
غزل از نظر محتوایی و فنی دارای ویژگیهای قابل توجهی است که میتواند مورد بررسی و تحلیل قرار گیرد. در اینجا نقدی از جنبههای مختلف غزل ارائه میشود:
1. محتوا و معنا:
غزل به بررسی موضوعاتی چون عشق، حقیقت، و تأثیر نگاه معشوق پرداخته است. شاعر به طور خاص به این مسئله میپردازد که بسیاری از چیزهای معنوی و زیباییهای جهان وابسته به حضور معشوق است. این تفکر به صورت عمیق و فلسفی در ابیات مختلف به تصویر کشیده شده است.
زمانه وار اگر می پسندیم کر و لال
به سنگفرش تو این خون تازه باد حلال
✿
مجال شکوه ندارم ولی ملالی نیست
که دوست جان کلام من است در همه حال
✿
قسم به تو که دگر پاسخی نخواهم گفت
به واژه ها که مرا برده اند زیر سوال
✿
وه وه که به دیدار تو چونم تشنه
چندانکه ببینمت فزونم تشنه
من بندهٔ آن دو لعل سیراب توام
عالم همه زانست به خونم تشنه
رباعی از مولانا
از : قصه ی رنگ پریده ، خون سرد
من ندانم با که گویم شرح درد
قصه ی رنگ پریده ، خون سرد؟
هر که با من همره و پیمانه شد
عاقبت شیدا دل و دیوانه شد
قصه ام عشاق را دلخون کند
عاقبت ، خواننده را مجنون کند
آتش عشق است و گیرد در کسی
کاو ز سوز عشق ، می سوزد بسی
قصه ای دارم من از یاران خویش
قصه ای از بخت و از دوران خویش
یاد می اید مرا کز کودکی
همره من بوده همواره یکی
قصه ای دارم از این همراه خود
همره خوش ظاهر بدخواه خود
دیوان حافظ: غزل شمارهٔ ۴۹۴
ای دل گر از آن چاه زنخدان به درآیی
هر جا که روی زود پشیمان به درآیی
✔♥️✔♥️✔
هش دار که گر وسوسه عقل کنی گوش
آدم صفت از روضه رضوان به درآیی
✔♥️✔♥️✔
شاید که به آبی فلکت دست نگیرد
گر تشنه لب از چشمه حیوان به درآیی
✔♥️✔♥️✔
حافظ : غزل شمارهٔ ۴۹۵
می خواه و گل افشان کن از دهر چه میجویی
این گفت سحرگه گل بلبل تو چه میگویی
✍✔✍
مسند به گلستان بر تا شاهد و ساقی را
لب گیری و رخ بوسی می نوشی و گل بویی
✍✔✍
شمشاد خرامان کن و آهنگ گلستان کن
تا سرو بیاموزد از قد تو دلجویی
✍✔✍