s غزلی ناب و دلنشین : هر بار خواست چای بریزد نمانده ای! :: کتاب بهرام

کتاب بهرام

مطالب علمی فرهنگی هنری

کتاب بهرام

مطالب علمی فرهنگی هنری

کتاب بهرام
طبقه بندی موضوعی
آخرین کامنت های شما
  • ۱۷ آبان ۰۲، ۱۳:۴۷ - محسن
    😱🤮
s
  • ۰
  • ۰

هر بار خواست چای بریزد نمانده ای!

 رفتی و باز هم به سکوتش نشانده ای!

 ♣☃♣

تنها دلش خوش است به اینکه یکی دوبار

 رفتی و باز هم به سکوتش نشانده ای!

 ♣☃♣

حالا صدای او به خودش هم نمی رسد

 از بس که بغض توی گلویش چپانده ای!

 ♣☃♣

دیشب تمام شهر پر از جوجه فنچ بود

 گفتند باز روسری ات را تکانده ای!

♣☃♣ 

خواهند مرد بعد تماشای رقص تو

 مشتی نهنگ که لب ساحل کشانده ای!

♣☃♣ 

بدبخت من فلک زده من بدبیار من

 امروز عصر چای ندارم تو مانده ای!

♣☃♣

غزلی عاشقانه و امروزی از شاعر معاصر: حامد عسکری

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی