حتّی درست تا لب ریل قطار رفت!
ترسید شاعرانه نمیرد، کنار رفت!
✔
برگشت پشت پنجرهی خانهاش نشست
یک دور مثل باد دقیقه شمار رفت!
✔
ـ من اینهمه مداد و ورق نفله کردهام
در بیست و چند سال که بر یک مدار رفت!
✔
تقویم را ورق زد دنبال بچگیش
حتی سراغ آلبومش چند بار رفت!
✔
لحظه به لحظه عقربهها تندتر شدند
ساعت چهار آمد، ساعت چهار رفت!
✔
حتی غروب آمد، حتی غروب رفت
حتی بهار آمد، حتی بهار رفت!
✔
از صندلی بلند شد و مشت زد به میز
فرصت نشد قبول کند، زیر بار رفت!
✔
فردا درست ساعت نه ... روزنامهها؛
یک شاعر روانی زیر قطار رفت!
نقد این غزل پر معنا:
شعر پستمدرن که بهخوبی در این غزل از مهدی فرجی تجلی یافته، تجربهای نو و پیچیده از بنبست ذهنی و روحی یک شاعر (که می تواند نماد انسان بخصوص انسان مدرن! باشد) را به تصویر میکشد. در این قطعه، فرجی از زبان شاعرِ خودکشیکنندهای سخن میگوید که بین واقعیت و خیال، گذشته و حال، حضور و غیاب در نوسان است. این نوع از نوشتار با سرشت پستمدرن خود، نه تنها از عواطفِ نمایشی و کلیشهای فاصله میگیرد بلکه در جستجوی آن چیزی است که در آستانه فراموشی و حذف قرار دارد.
1. شخصیتشناسی شاعر و تراژدی او
شاعر در این قطعه به عنوان فردی از دسترفته، که در فشاری شدید و سایهوار از زندگی قرار گرفته، تصویر میشود. خط به خط این غزل ما را به تماشای یک نزاع درونی و سرگشتگی روحی دعوت میکند. "حتی درست تا لب ریل قطار رفت"، این آغاز، اشاره به حرکت به سوی نقطهی پایان، بهویژه خودکشی، دارد. جملات بعدی به نوعی تلاش برای فرار از این بنبست است، اما همچنان نتوانسته از خودِ درونیاش بگریزد.
2. تصویر ذهنی و زمانگریزی
مفهوم زمان در این شعر بازی پیچیدهای است. شاعر به نوعی در "دورانی که بر یک مدار رفت" گرفتار است، به شکلی که هیچگاه قادر به فرار از آن نیست. هرچند عقربهها به سرعت میچرخند و ساعتها و روزها میآیند و میروند، اما حرکت شاعر در داخل همین حلقه بیپایان زمان، هیچ تغییری نمیکند. "لحظه به لحظه عقربهها تندتر شدند / ساعت چهار آمد، ساعت چهار رفت". در اینجا شاعر عملاً با گذر زمان درگیر است، اما او در موقعیتی قرار گرفته که هیچگاه نمیتواند از دایرهی آن خارج شود.
3. تصویرهای تکراری و یأسآور
یکی از ویژگیهای بارز این شعر، تکرار تصویرهایی است که در آنها "غروب"، "بهار"، و حتی خودِ شاعر همچون نمایشی دائمی در حال رفت و آمد هستند. "حتی غروب آمد، حتی غروب رفت"، این تکرار نه تنها بیانگر یأس است، بلکه بیانگر آن است که شاعر از حرکت طبیعیِ جهان اطرافش جدا افتاده است. او در دنیای خود محصور است و هیچ چیزی نمیتواند او را از این حصار بیرون بیاورد.
4. آگاهی به بنبست و اضطراب
شاعر از لحظهای که به میز مشت میزند و حتی از یادآوری آلبوم خاطرات خود با حسرت و افسوس میگذرد، به نوعی با پذیرش شکست و بنبست درونیاش روبرو میشود. بهویژه زمانی که میگوید "فرصت نشد قبول کند، زیر بار رفت"، این جمله نشان از ناتوانی شاعر در پذیرش خود و واقعیتهای زندگی دارد. او هیچگاه قادر به مقابله با بار سنگین این احساسات ناتمام و پر از پرسش نمیشود.
5. پایان تراژیک: قرار دادن شاعر در زیر قطار
در پایان شعر، با اشاره به "یک شاعر روانی زیر قطار رفت"، شاعر به گونهای به مرگ و نابودی خود اشاره میکند. این پایان، نوعی اشراف بر فرجام نهایی زندگی یک شاعر است که نتواسته است از بنبستهای درونیاش خارج شود. همچنین این تصویر به نوعی استعارهای از دست و پا زدن انسان در دنیای پر از بیمعنایی و بیامیدی است.
نتیجهگیری:
این شعر در نهایت به بیپایانیِ تجربیات انسانی و بنبستهای درونی اشاره دارد. فرجی در قالب شعر پستمدرن، نه تنها از تصاویری پیچیده و مفهومی استفاده کرده، بلکه نشاندهندهی درک عمیق او از وضعیت انسان مدرن است که درگیر خود است و هیچ راهی برای گریز از بحرانهای روانی و روحی خود نمییابد. این اثر با زبان خاص خود، غمگینی و یأس را به شکلی زنده و ملموس در دل خواننده میکارد و در عین حال به دغدغههای فردی و اجتماعی دوران معاصر اشاره دارد.