حتّی درست تا لب ریل قطار رفت!
ترسید شاعرانه نمیرد، کنار رفت!
✔
برگشت پشت پنجرهی خانهاش نشست
یک دور مثل باد دقیقه شمار رفت!
✔
ـ من اینهمه مداد و ورق نفله کردهام
در بیست و چند سال که بر یک مدار رفت!
✔
تقویم را ورق زد دنبال بچگیش
حتی سراغ آلبومش چند بار رفت!
✔
لحظه به لحظه عقربهها تندتر شدند
ساعت چهار آمد، ساعت چهار رفت!
✔
حتی غروب آمد، حتی غروب رفت
حتی بهار آمد، حتی بهار رفت!
✔
از صندلی بلند شد و مشت زد به میز
فرصت نشد قبول کند، زیر بار رفت!
✔
فردا درست ساعت نه ... روزنامهها؛
یک شاعر روانی زیر قطار رفت!
نقد این غزل پر معنا:
شعر پستمدرن که بهخوبی در این غزل از مهدی فرجی تجلی یافته، تجربهای نو و پیچیده از بنبست ذهنی و روحی یک شاعر (که می تواند نماد انسان بخصوص انسان مدرن! باشد) را به تصویر میکشد. در این قطعه، فرجی از زبان شاعرِ خودکشیکنندهای سخن میگوید که بین واقعیت و خیال، گذشته و حال، حضور و غیاب در نوسان است. این نوع از نوشتار با سرشت پستمدرن خود، نه تنها از عواطفِ نمایشی و کلیشهای فاصله میگیرد بلکه در جستجوی آن چیزی است که در آستانه فراموشی و حذف قرار دارد.