زمان میان من و او جدایی افکنده است
من ایستاده در اکنون و او در آینده است
♥️♥️
چه مایه گشتم و آینده حال گشت و گذشت
هنوز در پی آینده، حال گردنده است
♥️♥️
به هر قدم قَدَری گفتم از زمان کَندَم
کنون چو می نگرم او ز عمر من کنده است
♥️♥️
که سر برآوَرَد از این ورطه جز کسی که هلاک
کمند شوق کنارش به گردن افکنده است
♥️♥️
بهانه ی کشش عشق و کوشش دل من
همین غم است که مقصود آفریننده است
♥️♥️
به آرزو نرسیدیم و دیر دانستیم
که راه دورتر از عمر آرزومند است
♥️♥️
تو آن زمان به سرم سایه خواهی افکندن
که پیش پای تو ترکیب من پراکنده است
♥️♥️
به شاهراه طلب بیم نامرادی نیست
زهی امید که تا عشق هست پاینده است
♥️♥️
ز دورباش حوادث دلم ز راه نرفت
بیا که با تو هنوزم هزار پیوند است
♥️♥️
به جان سایه که میرنده نیست آتش عشق
مبین به کشته ی عاشق که عاشقی زنده است
هوشنگ ابتهاج
نقد این غزل:
غزل هوشنگ ابتهاج، شاعر بزرگ معاصر فارسی، به بررسی عمیق احساسات انسانی و رابطههای عاشقانه پرداخته و در عین حال مضامینی از زمان، جدایی، آرزو و عشق را به تصویر میکشد. در ادامه به تحلیل و نقد ابیات این غزل میپردازیم:
تحلیل و بررسی ابیات
جدایی و زمان:
“زمان میان من و او جدایی افکنده است”: در این بیت، شاعر به جدایی ناشی از زمان اشاره میکند. این جدایی نه تنها فیزیکی بلکه احساسی است و نشاندهندهی فاصلهای عمیق بین عاشق و معشوق است.
“من ایستاده در اکنون و او در آینده است”: این تصویر زیبا نشاندهندهی احساس ناتوانی شاعر در درک زمان و آینده است. شاعر در حال حاضر زندگی میکند، اما معشوقش به آینده تعلق دارد.
گذشت زمان و حال:
“چه مایه گشتم و آینده حال گشت و گذشت”: در این بیت، شاعر به تأمل در مورد گذر زمان و تأثیر آن بر حال و آینده میپردازد. این تأمل به نوعی حسرت و افسوس را در بر دارد.
“هنوز در پی آینده، حال گردنده است”: این جمله نشاندهندهی تلاش بیپایان شاعر برای رسیدن به آیندهای بهتر است، در حالی که حال او همچنان در حال چرخش و تغییر است.
فقدان و حسرت:
“به هر قدم قَدَری گفتم از زمان کَندَم”: شاعر در اینجا به تلاشهای خود برای مقابله با گذر زمان اشاره میکند. او به دنبال کنترل زمان است، اما در نهایت متوجه میشود که زمان از او دور شده است.
“کنون چو می نگرم او ز عمر من کنده است”: این بیت بیانگر احساس فقدان و جدایی عمیق است.
شوق و هلاکت:
“که سر برآوَرَد از این ورطه جز کسی که هلاک”: این جمله به نوعی به خطرات عشق و شوق اشاره دارد. عاشق در تلاش برای رسیدن به معشوق خود ممکن است به هلاکت برسد.
“کمند شوق کنارش به گردن افکنده است”: این تصویر زیبا نشاندهندهی قدرت شوق و عشق است که شاعر را به سمت معشوق میکشاند.
آرزو و ناکامی:
“به آرزو نرسیدیم و دیر دانستیم”: شاعر به ناکامیهای خود در رسیدن به آرزوها اشاره میکند.
“که راه دورتر از عمر آرزومند است”: در اینجا، شاعر به واقعیت تلخی اشاره میکند که آرزوها ممکن است فراتر از عمر انسان باشند.
عشق و امید:
“به شاهراه طلب بیم نامرادی نیست”: این بیت نشاندهندهی امیدواری شاعر به عشق و تلاش برای رسیدن به آن است.
“زهی امید که تا عشق هست پاینده است”: این جمله به قدرت عشق و پایداری آن اشاره میکند.
پیوند و ارتباط:
“ز دورباش حوادث دلم ز راه نرفت”: شاعر به رغم حوادث و مشکلات، هنوز به پیوند خود با معشوق پایبند است.
“بیا که با تو هنوزم هزار پیوند است”: این جمله نشاندهندهی امید به بازگشت و تجدید پیوندها است.
آتش عشق:
“به جان سایه که میرنده نیست آتش عشق”: این بیت بیانگر قدرت و جاودانگی عشق است.
“مبین به کشته ی عاشق که عاشقی زنده است”: شاعر به این نکته اشاره میکند که عشق واقعی هرگز نمیمیرد، حتی اگر عاشق در ظاهر از بین برود.
نتیجهگیری
غزل ابتهاج با استفاده از تصاویری زیبا و مفاهیم عمیق، احساسات انسانی را به تصویر میکشد. او با تأکید بر جدایی، زمان، آرزو و عشق، مخاطب را به تفکر دربارهی زندگی و روابط انسانی دعوت میکند. این غزل نه تنها به زیباییهای عشق و شوق اشاره دارد، بلکه به چالشها و ناکامیهای آن نیز پرداخته و در نهایت امید به عشق!
- ۰۳/۰۴/۲۷