کتاب بهرام

مطالب علمی فرهنگی هنری

کتاب بهرام

مطالب علمی فرهنگی هنری

کتاب بهرام
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
  • ۶ اسفند ۰۳، ۰۵:۰۲ - ناشناس
    ok
  • ۱۷ آبان ۰۲، ۱۳:۴۷ - محسن
    😱🤮

۳۷۰ مطلب با موضوع «شعر» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

غزل شمارهٔ ۴۸۴

تو مگر بر لب آبی به هوس بنشینی

ور نه هر فتنه که بینی همه از خود بینی

♥️

به خدایی که تویی بنده بگزیده او

که بر این چاکر دیرینه کسی نگزینی

♥️

گر امانت به سلامت ببرم باکی نیست

بی دلی سهل بود گر نبود بی‌دینی

♥️

ادب و شرم تو را خسرو مه رویان کرد

آفرین بر تو که شایسته صد چندینی

♥️

عجب از لطف تو ای گل که نشستی با خار

ظاهرا مصلحت وقت در آن می‌بینی

♥️

صبر بر جور رقیبت چه کنم گر نکنم

عاشقان را نبود چاره بجز مسکینی

♥️

باد صبحی به هوایت ز گلستان برخاست

که تو خوشتر ز گل و تازه‌تر از نسرینی

♥️

شیشه بازی سرشکم نگری از چپ و راست

گر بر این منظر بینش نفسی بنشینی

♥️

سخنی بی‌غرض از بنده مخلص بشنو

ای که منظور بزرگان حقیقت بینی

♥️

نازنینی چو تو پاکیزه دل و پاک نهاد

بهتر آن است که با مردم بد ننشینی

♥️

سیل این اشک روان صبر و دل حافظ برد

بلغ الطاقه یا مقله عینی بینی

♥️

تو بدین نازکی و سرکشی ای شمع چگل

لایق بندگی خواجه جلال الدینی

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

غزل شمارهٔ ۴۸۵

ساقیا سایه ابر است و بهار و لب جوی
من نگویم چه کن ار اهل دلی خود تو بگوی

♥️
بوی یک رنگی از این نقش نمی‌آید خیز
دلق آلوده صوفی به می ناب بشوی

♥️

سفله طبع است جهان بر کرمش تکیه مکن
ای جهان دیده ثبات قدم از سفله مجوی

♥️
دو نصیحت کنمت بشنو و صد گنج ببر
از در عیش درآ و به ره عیب مپوی

♥️

شکر آن را که دگربار رسیدی به بهار
بیخ نیکی بنشان و ره تحقیق بجوی

♥️
روی جانان طلبی آینه را قابل ساز
ور نه هرگز گل و نسرین ندمد ز آهن و روی

♥️

گوش بگشای که بلبل به فغان می‌گوید
خواجه تقصیر مفرما گل توفیق ببوی

♥️
گفتی از حافظ ما بوی ریا می‌آید
آفرین بر نفست باد که خوش بردی بوی


تفسیر:

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

غزل شمارهٔ ۴۸۶

بلبل ز شاخ سرو به گلبانگ پهلوی
می‌خواند دوش درس مقامات معنوی

♥️
یعنی بیا که آتش موسی نمود گل
تا از درخت نکته توحید بشنوی

♥️

مرغان باغ قافیه سنجند و بذله گوی
تا خواجه می خورد به غزل‌های پهلوی

♥️
جمشید جز حکایت جام از جهان نبرد
زنهار دل مبند بر اسباب دنیوی

♥️

این قصه عجب شنو از بخت واژگون
ما را بکشت یار به انفاس عیسوی

♥️
خوش وقت بوریا و گدایی و خواب امن
کاین عیش نیست درخور اورنگ خسروی

♥️

چشمت به غمزه خانه مردم خراب کرد
مخموریت مباد که خوش مست می‌روی

♥️
دهقان سالخورده چه خوش گفت با پسر
کای نور چشم من بجز از کشته ندروی

♥️

ساقی مگر وظیفه حافظ زیاده داد
کاشفته گشت طره دستار مولوی

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

غزل شمارهٔ ۴۸۷          
       ای بی‌خبر بکوش که صاحب خبر شوی!          
تا راهرو نباشی کی راهبر شوی!

♥️  
در مکتب حقایق پیش ادیب عشق          
هان ای پسر بکوش که روزی پدر شوی!

♥️  
دست از مس وجود چو مردان ره بشوی          
تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی!
 

♥️
خواب و خورت ز مرتبه خویش دور کرد          
آن گه رسی به خویش که بی خواب و خور شوی!
 

♥️
   گر نور عشق حق به دل و جانت اوفتد          
بالله کز آفتاب فلک خوبتر شوی!

♥️ 
   یک دم غریق بحر خدا شو گمان مبر          
کز آب هفت بحر به یک موی تر شوی!

 
از پای تا سرت همه نور خدا شود          
در راه ذوالجلال چو بی پا و سر شوی!  

♥️
وجه خدا اگر شودت منظر نظر          
زین پس شکی نماند که صاحب نظر شوی!

♥️ 
بنیاد هستی تو چو زیر و زبر شود          
در دل مدار هیچ که زیر و زبر شوی!  

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

غزل (Ghazal) یکی از مهم‌ترین و زیباترین اشکال شعر فارسی (Persian Poetry) است که به خاطر ساختار خاص و موضوعات عاطفی‌اش شناخته می‌شود. این قالب شعری به ویژه در ادبیات فارسی و عربی محبوبیت زیادی دارد و به طور سنتی به بیان عشق (Love)، جدایی (Separation)، و احساسات عمیق انسانی (Deep Human Emotions) می‌پردازد.

1. تعریف غزل (Definition of Ghazal)

غزل به مجموعه‌ای از اشعار (Poems) کوتاه و مستقل گفته می‌شود که معمولاً در قالب یک یا چند بیت (Couplets) نوشته می‌شود. هر بیت می‌تواند به تنهایی معنا و مفهوم خاصی داشته باشد، اما در عین حال به یک موضوع کلی (Central Theme) مرتبط است. غزل معمولاً به قافیه (Rhyme) و وزن (Meter) خاصی پایبند است.

2. ساختار غزل (Structure of Ghazal)

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

شعر (Poetry) یکی از مهم‌ترین و قدیمی‌ترین اشکال ادبی (Literary Forms) است که به وسیله آن انسان‌ها احساسات (Emotions)، افکار (Thoughts) و تجربیات (Experiences) خود را به صورت هنری و زیبا بیان می‌کنند. این نوع ادبی معمولاً با استفاده از زبان (Language) خاص و تکنیک‌های بیانی (Expressive Techniques) مانند قافیه (Rhyme)، وزن (Meter) و تصویرسازی (Imagery) شکل می‌گیرد.

1. تعریف شعر (Definition of Poetry)

شعر به طور کلی به معنای استفاده از زبان به گونه‌ای است که احساسات و تصورات را به صورت فشرده و مؤثر منتقل کند. شاعران (Poets) با استفاده از واژگان (Words) و ساختارهای خاص، به خلق تصاویری ذهنی (Mental Images) می‌پردازند که می‌تواند احساسات عمیق و معانی پیچیده‌ای را به خواننده منتقل کند.

2. عناصر شعر (Elements of Poetry)

شعر شامل چندین عنصر کلیدی است که به ایجاد اثر هنری کمک می‌کند:

  • قافیه (Rhyme): تکرار صداها در انتهای خطوط شعر که به ایجاد هماهنگی (Harmony) کمک می‌کند.
  • وزن (Meter): الگوی منظم ضرب‌ها (Beats) در شعر که به ریتم (Rhythm) آن شکل می‌دهد.
  • تصویرسازی (Imagery): استفاده از توصیف‌های حسی (Sensory Descriptions) برای ایجاد تصاویری زنده در ذهن خواننده.
  • تکرار (Repetition): استفاده مکرر از کلمات یا عبارات برای تأکید بر یک ایده یا احساس خاص.
  • استعاره (Metaphor) و تشبیه (Simile): ابزارهای بیانی که به شاعران کمک می‌کنند تا معانی عمیق‌تری را به خواننده منتقل کنند.

3. انواع شعر (Types of Poetry)

شعر به انواع مختلفی تقسیم می‌شود که هر کدام ویژگی‌های خاص خود را دارند:

  • غزل (Ghazal): شعری عاشقانه و عاطفی که معمولاً شامل قافیه و وزن خاصی است.
  • قصیده (Qasida): شعری بلند که معمولاً به مدح (Praise) یا نکوهش (Criticism) شخصی خاص می‌پردازد.
  • هایکو (Haiku): شعری ژاپنی با 17 سیلاب که معمولاً به طبیعت و احساسات انسانی می‌پردازد.
  • شعر آزاد (Free Verse): شعری که از قوانین قافیه و وزن پیروی نمی‌کند و به شاعر آزادی کامل در بیان می‌دهد.

4. نقش شعر در جامعه (Role of Poetry in Society)

شعر نه تنها ابزاری برای بیان احساسات و افکار است، بلکه می‌تواند به عنوان وسیله‌ای برای انتقال فرهنگ (Culture)، تاریخ (History) و هویت (Identity) یک جامعه عمل کند. شاعران با آثار خود می‌توانند به نقد اجتماعی (Social Critique) بپردازند و به تغییرات اجتماعی (Social Changes) دامن بزنند.

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

گفت : بنشین و فقط راضی باش!

گفتم: نه!

می دوم!

تا به احساس رضایت برسم!

گفت: یک پنجره باش!

و به خوشبختی یک کاج بیاور ایمان!

گفتم: آن کاج منم!

گفت : پس حسرت پرواز کبوترها را 

یاد سنجاب ایگوت آور!

و نشانش دادم

ابر ایگویم را!

(بهرام بهرامی)

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

شوره زار انتظار!

بر نمی خیزد از اینجا قهرمان!

با دو بال لک لک شعرم از اینجا می روم!

گور دسته جمعی یکجا نشینی پشت سر!

سرزمین قهرمان ها در مسیر پیش رو!

قهرمان : سنجاقکی که تا کنار چشمه رفت!

قهرمان: پروانه ای که روی یک زنبق نشست!

چشمه ی من کو؟

زنبق من کو؟

من نمی ترسم از این گرما فقط

بی قراری می کنم!

تا به جشن برف و کوهستان بپیوندم!

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

پشت کوهستان ها

من به دنبال خودم می گردم!

کاش می شد که چنان باشم 

که لب چشمه ی آب

می توانستم که خودم را بخورم!

کاش هر جا که نگاهم می رفت

خودم را می دید!

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

باید عقابی شد!

که جنگل دست روباه است!

باید عقابی شد و مانند پریدن ها

فعل دریدن را برای جوجه های خویش معنی کرد!

باید عقابی شد و از اوج صلابت دید!

کرمی که می گوید : که کی؟ پروانه خواهم شد!

پروانه می گوید:

  • بهرام بهرامی حصاری