کتاب بهرام

مطالب علمی فرهنگی هنری

کتاب بهرام

مطالب علمی فرهنگی هنری

کتاب بهرام
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
  • ۶ اسفند ۰۳، ۰۵:۰۲ - ناشناس
    ok
  • ۱۷ آبان ۰۲، ۱۳:۴۷ - محسن
    😱🤮

۱۹۴ مطلب با موضوع «شعر :: غزل معاصر» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

من نام کسی نخوانده ام الا تو

با هیچ کسی نمانده ام الا تو

عید آمد و من خانه تکانی کردم

از دل همه را تکانده ام الا تو

جلیل صفربیگی

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

از غیر تو بی نیاز کردند مرا

با عشق تو هم تراز کردند مرا

تا فاش شود فقط تو در قلب منی

جراحی قلب باز کردند مرا ...!

سعید بیابانکی

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

آن چه از هجران تو بر جان ناشادم رسید
از گناه اولین بر حضرت آدم رسید

**

گوشه‌گیری کردم از آوازهای رنگرنگ

زخمه‌ها بر ساز دل از دست بی‌دادم رسید

**

قصه شیرین عشقم رفت از خاطر ولی

کوهی از اندوه و ناکامی به فرهادم رسید

**

مثل شمعی محتضر آماج تاریکی شدم

تیر آخر بر جگر از چله ی بادم رسید

**

شب خرابم کرد اما چشم‌های روشنت

باردیگر هم به داد ظلمت‌آبادم رسید

**

سرخوشم با این همه زیرا که میراث جنون

نسل اندر نسل از آباء و اجدادم رسید

**

هیچ کس داد من از فریاد جان‌فرسا نداد

عاقبت خاموشی مطلق به فریادم رسید

سید حسن حسینی

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

بیرون بیا! این روزه داران، ماه می خواهند!
جان ها برای زیستن، تنخواه می خواهند!


آنقدر شیرین است لحن و لهجه ات، حتّی
جن ها ز لب های تو بسم الله می خواهند!


نام تو را در هر دم و هر بازدم بردم
این دو مسافر، خرج بین راه می خواهند!


لطف پرستاران به جای خویش؛ امّا من
بیمارم و بیمارها همراه می خواهند!


الماس اشکم را خریداری نمی بینم
این کوه های نور، نادرشاه می خواهند!


آنقدر مجنونم که در فنّ جنون از من
دیوانه های شهر، راه و چاه می خواهند!
محسن رضوانی

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

از خواب چشم های تو تا صبح می پرم!
این روزها هوای تو افتاده در سرم!

✔✔
هر سایه ای که بگذرد از خلوتم تویی
افتاده ای به جان غزل های آخرم!

✔✔
گاهی صدای روشنت از دور می وزد
گاهی شبیه ماه نشستی برابرم!

✔✔
یا رو به روی پنجره ام ایستاده ای
پاشیده عطر پیرهنت روی بسترم!

✔✔

گاهی میان چادر گلدار کودکی ات
باران گرفته ای سر گلدان پرپرم!

✔✔
مثل پری در آینه ها حرف می زنی
جز آه... هرچه گفته ای از یاد می برم!

✔✔
نزدیک صبح، کنج اتاقم نشسته ای
لبخند می زنی و من از خواب می پرم!

اصغر معاذی

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

من نقطه ی تلاقی اوهام و حیرتم
سرگشته ام به اهل زمین بی شباهتم

✔✔

از روزگار بعد تو خیری ندیده ام
تنهاترین نشانه ی اثبات قسمتم

✔✔
تفسیر کرده اند مرا گرچه بارها
مضمون گنگ گمشده در صد روایتم

✔✔
خلوت نشین صحبت دیوانگان شهر
دردآشنای رنج هزاران ملامتم

✔✔
مبهوت در میانه ی میدان نشسته ام
بی رغبتی به معرکه ها بوده عادتم

✔✔
سنگ صبور حادثه بعد از تو هیچکس
راهی نبرده سوی زوایای خلوتم

✔✔
میلی به شرح نیست... سکوتم شنیدنی است
بگذار نانوشته بماند حکایتم

محمد صادق سبط الشیخ

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

نه سیب نه گندم است بین من و تو

بین من و تو" گم است بین من وتو

این عشق که دیگران از او می گویند

یک سوءتفاهم است بین من و تو

جلیل صفر بیگی

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

افتاده در این راه، سپرهای زیادی

یعنی ره عشق است و خطرهای زیادی

☆☆☆

بیهوده به پرواز میندیش کبوتر!

بیرون قفس ریخته پرهای زیادی

☆☆☆

این کوه که هر گوشه آن پاره لعلی است

خورده است بدان خون جگرهای زیادی

☆☆☆

درد است که پرپر شده باشند در این باغ

بر شانه تو شانه به سرهای زیادی

☆☆☆

از یک سفر دور و دراز آمده انگار

این قاصدک آورده خبرهای زیادی

☆☆☆

راهی است پر از شور، که می بینم از این دور

نی های فراوانی و سرهای زیادی

☆☆☆

هم در به دری دارد و هم خانه خرابی

عشق است و مزینّ به هنرهای زیادی

☆☆☆

بیچاره دل من که در این برزخ تردید

خورده است به اما و اگرهای زیادی

☆☆☆

جز عشق بگو کیست که افروخته باشند

در آتش او خیمه و درهای زیادی...

سعید بیابانکی

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

آنجا کجاست؟ آخر دنیاست زیر خاک

آنجا دوباره یک نفر از ماست زیر خاک

✔✔

حال کداممان به گمان تو بهتر است؟

ما با همیم و او تک و تنهاست زیر خاک

✔✔

دلداری ام به دیدن فردا چه می دهی

وقتی امید دیدن فرداست زیر خاک؟

✔✔

از دیده خون چگونه نبارند بر زمین

آنها که پاره ی تن آنهاست زیر خاک؟

✔✔

این باغ را که با گل ما رونقی گرفت

گلچین باسلیقه ای آراست زیر خاک

✔✔

از من اگر نشانی سرراست خواستی

دادم تو را نشانی سرراست زیر خاک

✔✔

از دست رفت جان عزیزم به جان تو

گفتی کجاست جان تو؟ آنجاست زیر خاک

وحید عیدگاه

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

مستی به شکستن سبویی بند است

هستی به بریدن گلویی بند است

گیسو مفشان ،توبه ی ما را مشکن

چون توبه ی عاشقان به مویی بند است ..!

سعید بیابانکی

  • بهرام بهرامی حصاری