s بایگانی مهر ۱۴۰۳ :: کتاب بهرام

کتاب بهرام

مطالب علمی فرهنگی هنری

کتاب بهرام

مطالب علمی فرهنگی هنری

کتاب بهرام
طبقه بندی موضوعی
آخرین کامنت های شما
  • ۱۷ آبان ۰۲، ۱۳:۴۷ - محسن
    😱🤮
s

۲۶۹ مطلب در مهر ۱۴۰۳ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

مواد معدنی مهم بدن موجودات زنده نقش‌های حیاتی در عملکردهای بیولوژیکی و متابولیک دارند. این مواد معدنی به دو دسته اصلی تقسیم می‌شوند: مواد معدنی ماکرو (Macro minerals) و مواد معدنی میکرو (Trace minerals). در ادامه، به معرفی این مواد معدنی و نقش‌های آن‌ها در بدن موجودات زنده پرداخته می‌شود:

1. مواد معدنی ماکرو (Macro Minerals)

این مواد معدنی در مقادیر نسبتاً زیاد در بدن موجودات زنده وجود دارند و شامل موارد زیر هستند:

  • کلسیم (Calcium):

    • نقش: مهم برای تشکیل استخوان‌ها و دندان‌ها، انقباض عضلات و عملکرد اعصاب.
  • پتاسیم (Potassium):

    • نقش: تنظیم فشار خون، تعادل مایعات و انتقال سیگنال‌های عصبی.
  • سدیم (Sodium):

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

دانلود رایگان و مطالعه ی آنلاین کتاب نبرد من:

حجم فایل: 8 مگابایت

فرمت: pdf

برای دانلود مستقیم کتاب نبرد من کلیک کنید.

برای مطالعه ی آنلاین کتاب نبرد من کلیک کنید.

 

کتاب “نبرد من” (Mein Kampf) اثر آدولف هیتلر، یکی از آثار جنجالی و بحث‌برانگیز تاریخ است. این کتاب در سال 1925 منتشر شد و شامل نظرات و ایدئولوژی‌های هیتلر درباره نژاد، سیاست و جامعه است. در زیر به معرفی این کتاب و ذکر معادل انگلیسی کلمات مهم پرداخته می‌شود:

معرفی کتاب “نبرد من”:

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

آسمانا رخصتی تا دست در خورجین کنم!
واین شب خاموش را سرشار از پروین کنم!

سکۀ ماهی کف دستم گذار ای روزگار
تا که من فکری به حال این شب مسکین کنم!

گم شدم در شهر تودرتوی شب، تا خواستم
دست در آن زلف پیچاپیچ چین در چین کنم!

بچه مرشد! چوب نقل قصه‌های من کجاست
تا که خون‌ها در دل این پردۀ چرمین کنم!

شاه‌بیت آتشین لب واکن از هم تا که من
چون غزل آغوش بگشایم، تو را تضمین کنم!

جرعه‌ای از بوی زلفِ شمس در جانم بریز
تا که این طبع سراپا تلخ را شیرین کنم!

پای‌کوبان راهی بازار زرکوبان شوم
چرخ چرخان یاد مولانا جلال‌الدین کنم!

در سماعی آتشین، در آسمانی از دعا
دست‌های تشنه‌حالم را پر از آمین کنم!

این دل صدپاره گر لختی به من فرصت دهد
وصله‌ای هم خرج این پیراهن خونین کنم!

شعر دارم، شعر ناب و نور دارم، نور محض
آسمانا رخصتی تا دست در خورجین کنم!

سعید بیابانکی

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

وقت آن شد که به زنجیر تو دیوانه شویم

بند را برگسلیم از همه بیگانه شویم

♥️

جان سپاریم دگر ننگ چنین جان نکشیم

خانه سوزیم و چو آتش سوی میخانه شویم

♥️

تا نجوشیم از این خنب جهان برناییم

کی حریف لب آن ساغر و پیمانه شویم

♥️

سخن راست تو از مردم دیوانه شنو

تا نمی‌ریم مپندار که مردانه شویم

♥️

در سر زلف سعادت که شکن‌در‌شکن است

واجب آید که نگون‌تر ز سر شانه شویم

♥️

بال‌و‌پر باز گشاییم به بستان چو درخت

گر در این راه فنا ریخته چون دانه شویم

♥️

گر‌چه سنگیم پی مهر تو چون موم شویم

گرچه شمعیم پی نور تو پروانه شویم

♥️

گر‌چه شاهیم برای تو چو رخ راست رویم

تا بر این نطع ز فرزین تو فرزانه شویم

♥️

در رخ آینهٔ عشق ز خود دم نزنیم

محرم گنج تو گردیم چو ویرانه شویم

♥️

ما چو افسانه دل بی‌سر و بی‌پایانیم

تا مقیم دل عشاق چو افسانه شویم

♥️

گر مریدی کند او ما به مرادی برسیم

ور کلیدی کند او ما همه دندانه شویم

♥️

مصطفی در دل ما گر ره و مسند نکند

شاید ار ناله کنیم استن حنانه شویم

♥️

نی خمش کن که خموشانه بباید دادن

پاسبان را چو به شب ما سوی کاشانه شویم

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

پل و زورق نمی‌خواهد محیط‌کبریا اینجا
به هرسو سیرکشتی برکمر داردگدا اینجا

⛵️⛵️⛵️

دماغ بی‌نیازان ننگ خواهش برنمی‌دارد
بلندی زیر پا می‌آید از دست دعا اینجا

⛵️⛵️⛵️

غبار دشت بیرنگیم و موج بحر بی‌ساحل
سر آن دامن از دست‌که می‌گردد رها اینجا

⛵️⛵️⛵️

درین صحرا به آداب نگه باید خرامیدن
که روی نازنینان می‌خراشد نقش پا اینجا

⛵️⛵️⛵️

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

غزل شمارهٔ ۴۸۴

تو مگر بر لب آبی به هوس بنشینی

ور نه هر فتنه که بینی همه از خود بینی

♥️

به خدایی که تویی بنده بگزیده او

که بر این چاکر دیرینه کسی نگزینی

♥️

گر امانت به سلامت ببرم باکی نیست

بی دلی سهل بود گر نبود بی‌دینی

♥️

ادب و شرم تو را خسرو مه رویان کرد

آفرین بر تو که شایسته صد چندینی

♥️

عجب از لطف تو ای گل که نشستی با خار

ظاهرا مصلحت وقت در آن می‌بینی

♥️

صبر بر جور رقیبت چه کنم گر نکنم

عاشقان را نبود چاره بجز مسکینی

♥️

باد صبحی به هوایت ز گلستان برخاست

که تو خوشتر ز گل و تازه‌تر از نسرینی

♥️

شیشه بازی سرشکم نگری از چپ و راست

گر بر این منظر بینش نفسی بنشینی

♥️

سخنی بی‌غرض از بنده مخلص بشنو

ای که منظور بزرگان حقیقت بینی

♥️

نازنینی چو تو پاکیزه دل و پاک نهاد

بهتر آن است که با مردم بد ننشینی

♥️

سیل این اشک روان صبر و دل حافظ برد

بلغ الطاقه یا مقله عینی بینی

♥️

تو بدین نازکی و سرکشی ای شمع چگل

لایق بندگی خواجه جلال الدینی

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

غزل شمارهٔ ۴۸۵

ساقیا سایه ابر است و بهار و لب جوی
من نگویم چه کن ار اهل دلی خود تو بگوی

♥️
بوی یک رنگی از این نقش نمی‌آید خیز
دلق آلوده صوفی به می ناب بشوی

♥️

سفله طبع است جهان بر کرمش تکیه مکن
ای جهان دیده ثبات قدم از سفله مجوی

♥️
دو نصیحت کنمت بشنو و صد گنج ببر
از در عیش درآ و به ره عیب مپوی

♥️

شکر آن را که دگربار رسیدی به بهار
بیخ نیکی بنشان و ره تحقیق بجوی

♥️
روی جانان طلبی آینه را قابل ساز
ور نه هرگز گل و نسرین ندمد ز آهن و روی

♥️

گوش بگشای که بلبل به فغان می‌گوید
خواجه تقصیر مفرما گل توفیق ببوی

♥️
گفتی از حافظ ما بوی ریا می‌آید
آفرین بر نفست باد که خوش بردی بوی


تفسیر:

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

غزل شمارهٔ ۴۸۶

بلبل ز شاخ سرو به گلبانگ پهلوی
می‌خواند دوش درس مقامات معنوی

♥️
یعنی بیا که آتش موسی نمود گل
تا از درخت نکته توحید بشنوی

♥️

مرغان باغ قافیه سنجند و بذله گوی
تا خواجه می خورد به غزل‌های پهلوی

♥️
جمشید جز حکایت جام از جهان نبرد
زنهار دل مبند بر اسباب دنیوی

♥️

این قصه عجب شنو از بخت واژگون
ما را بکشت یار به انفاس عیسوی

♥️
خوش وقت بوریا و گدایی و خواب امن
کاین عیش نیست درخور اورنگ خسروی

♥️

چشمت به غمزه خانه مردم خراب کرد
مخموریت مباد که خوش مست می‌روی

♥️
دهقان سالخورده چه خوش گفت با پسر
کای نور چشم من بجز از کشته ندروی

♥️

ساقی مگر وظیفه حافظ زیاده داد
کاشفته گشت طره دستار مولوی

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

غزل شمارهٔ ۴۸۷          
       ای بی‌خبر بکوش که صاحب خبر شوی!          
تا راهرو نباشی کی راهبر شوی!

♥️  
در مکتب حقایق پیش ادیب عشق          
هان ای پسر بکوش که روزی پدر شوی!

♥️  
دست از مس وجود چو مردان ره بشوی          
تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی!
 

♥️
خواب و خورت ز مرتبه خویش دور کرد          
آن گه رسی به خویش که بی خواب و خور شوی!
 

♥️
   گر نور عشق حق به دل و جانت اوفتد          
بالله کز آفتاب فلک خوبتر شوی!

♥️ 
   یک دم غریق بحر خدا شو گمان مبر          
کز آب هفت بحر به یک موی تر شوی!

 
از پای تا سرت همه نور خدا شود          
در راه ذوالجلال چو بی پا و سر شوی!  

♥️
وجه خدا اگر شودت منظر نظر          
زین پس شکی نماند که صاحب نظر شوی!

♥️ 
بنیاد هستی تو چو زیر و زبر شود          
در دل مدار هیچ که زیر و زبر شوی!  

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

فواید گریه در دفع سموم بدن

گریه نه تنها به پاک‌سازی ذهن و احساسات افراد کمک می‌کند، بلکه می‌تواند سموم بدن را نیز دفع کند. اشک‌هایی که در اثر استرس تولید می‌شوند، به بدن کمک می‌کنند تا از مواد شیمیایی افزایش‌دهنده کورتیزول خلاص شود. همچنین، بسیاری از مواد شیمیایی موجود در اشک‌های احساسی شامل پروتئین پرولاکتین و هورمون آدرنوکوتیکو هستند که می‌توانند درد را کاهش دهند. گریه، مشابه ادرار و تعریق، به حذف مواد سمی و محصولات زائد بدن کمک می‌کند. جالب است بدانید که اشک‌های زنان حاوی ترکیباتی هستند که می‌توانند از بروز پرخاشگری در مردان جلوگیری کنند.

فواید گریه برای چشم

اشک‌هایی که توسط غدد اشکی تولید می‌شوند، به بهبود دید کمک می‌کنند. زمانی که غشای چشم دچار کم‌آبی می‌شود، کیفیت بینایی کاهش می‌یابد. اشک‌ها با شستشوی سطح چشم و جلوگیری از تبخیر آب غشای آن، به حفظ بینایی کمک می‌کنند.

فواید گریه در کاهش استرس

  • بهرام بهرامی حصاری