s محمد علی بهمنی :: کتاب بهرام

کتاب بهرام

مطالب علمی فرهنگی هنری

کتاب بهرام

مطالب علمی فرهنگی هنری

کتاب بهرام
طبقه بندی موضوعی
آخرین کامنت های شما
  • ۱۷ آبان ۰۲، ۱۳:۴۷ - محسن
    😱🤮
s

۱۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «محمد علی بهمنی» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

محمّدعلی بهمنی (۲۷ فروردین ۱۳۲۱ – ۹ شهریور ۱۴۰۳) شاعر و غزل‌سرای ایرانی بود.

بهمنی به عنوان یکی از برترین غزل‌سرایان معاصر شناخته می‌شود و غزل معاصر بخشی از موفقیت خود را مدیون تلاش‌های او و حسین منزوی می‌داند. او همچنین در قالب‌های نیمایی و دیگر اشعار کلاسیک آثار زیادی دارد و یکی از چهره‌های برجسته در عرصه ترانه‌سرایی به شمار می‌آید. بسیاری از ترانه‌ها و اشعار او با صدای ناصر عبداللهی اجرا شده است.

زندگی

وی دربارهٔ تولد خود می‌گوید: «دو ماه به زمان تولد من باقی مانده بود که برادرم در دزفول بیمار شد. خانواده برای عیادت او به دزفول رفتند و من در قطار به دنیا آمدم. به همین دلیل در شناسنامه‌ام نوشته شد “متولد دزفول”، زیرا دایی‌ام در ثبت احوال آن منطقه کار می‌کرد و در همان زمان شناسنامه‌ام را تهیه کرد. البته من مدت زیادی در دزفول نبودم و تنها ۱۰ روز یا یک ماه آنجا سپری کردیم؛ در واقع تهرانی هستیم. پدرم اهل ده ونک و مادرم اهل اوین است. ما در اصل ساکن بندرعباس بودیم و دوران کودکی‌ام را به صورت پراکنده در تهران، بخش شمیرانات، شهر ری، کرج و… گذراندم، چرا که پدرم در راه‌آهن مشغول به کار بود و مأموریت‌های ایستگاهی داشت. از سال ۱۳۵۳ به بندرعباس نقل مکان کردم.»

او در چاپخانه با فریدون مشیری، که در آن زمان مسئول صفحه شعر و ادب هفت‌تار چنگ مجله روشنفکر بود، آشنا شد. نخستین شعر او در سال ۱۳۳۰، زمانی که تنها ۹ سال داشت، در مجله روشنفکر منتشر شد. از آن زمان، شعرهای او به‌طور پراکنده در بسیاری از نشریات کشور و مجموعه‌های مختلف شعر به چاپ رسیده است.

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

پیش از آنی که به یک شعله بسوزانمشان
باز هم گوش سپردم به صدای غمشان


هر غزل گر چه خود از دردی و داغی می سوخت
دیدنی داشت ولی سوختن با همشان


گفتی از خسته ترین حنجره ها می آمد
بغضشان شیونشان ضجه ی زیر و بمشان


  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

من با غزلی قانعم و با غزلی شاد
تا باد ز دنیای شما قسمتم این باد

♥️♥️♥️
ویرانه نشینم من و بیت غزلم را
هرگز نفروشم به دو صد خانه ی آباد

♥️♥️♥️
من حسرت پرواز ندارم به دل آری
در من قفسی هست که می خواهدم آزاد

♥️♥️♥️

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

من زنده بودم اما انگار مرده بودم
از بس که روزها را با شب شرمنده بودم

☆☂♥️
یک عمر دور و تنها تنها بجرم این که
او سرسپرده می خواست ‚ من دل سپرده بودم

☆☂♥️


یک عمر می شد آری در ذره ای بگنجم
از بس که خویشتن را در خود فشرده بودم

☆☂♥️

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

این شفق است یا فلق؟ مغرب و مشرقم بگو
من به کجا رسیده ام؟ جان دقایقم بگو

✔✗✔
آیینه در جواب من باز سکوت می کند
باز مرا چه می شود ؟ ای تو حقایقم بگو

✔✗✔

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

در دیگران می جویی ام اما بدان ای دوست!
اینسان نمی یابی ز من حتی نشان ای دوست!

✍✔
من در تو گشتم مرا در خود صدا می زنی
تا پاسخم را بشنوی پژواک سان ای دوست!

✍✔

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

گفتم بدوم تا تو همه فاصله ها را

تا زودتر از واقعه گویم گله ها را

♥️♥️

چون آینه پیش تو نشستم که ببینی

در من اثرِ سخت ترین زلزله ها را

♥️♥️

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

زمانه وار اگر می پسندیم کر و لال
به سنگفرش تو این خون تازه باد حلال


مجال شکوه ندارم ولی ملالی نیست
که دوست جان کلام من است در همه حال


قسم به تو که دگر پاسخی نخواهم گفت
به واژه ها که مرا برده اند زیر سوال


  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

از زندگی از این همه تکرار خسته ام
از های و هوی کوچه و بازار خسته ام

دلگیرم از ستاره و آزرده ام ز ماه
امشب دگر ز هر که و هر کار خسته ام


دل خسته سوی خانه تن خسته می کشم
آوخ ... کزین حصار دل آزار خسته ام

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

اگر چه نزد شما تشنه ی سخن بودم
کسی که حرف دلش را نگفت من بودم


دلم برای خودم تنگ می شود آری
همیشه بی خبر از حال خویشتن بودم


نشد جواب بگیرم سلام هایم را
هر آنچه شیفته تر از پی شدن بودم


چگونه شرح دهم عمق خستگی ها را ؟
اشاره ای کنم انگار کوهکن بودم

محمد علی بهمنی

  • بهرام بهرامی حصاری