s شعر در مورد کلاغ :: کتاب بهرام

کتاب بهرام

مطالب علمی فرهنگی هنری

کتاب بهرام

مطالب علمی فرهنگی هنری

کتاب بهرام
طبقه بندی موضوعی
آخرین کامنت های شما
  • ۱۷ آبان ۰۲، ۱۳:۴۷ - محسن
    😱🤮
s

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر در مورد کلاغ» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

 گفت آرزو کن یاد آبادی نیفتاد.

یاد همان چیزی که افتادی نیفتاد.

 *

غول چراغ آمد کلاغی آرزو کرد

طوطی به یاد حرف آزادی نیفتاد.

 *

طوطی به تلقینی و تکرار دو تا حرف

هرگز عقب از عرصه ی شادی نیفتاد.

 *

طوطی صفت تا هست ای قوی مهاجر

از رونق این بازار صیادی نیفتاد.

 *

هرگز عقاب تیز بین قله ی عشق

در دام پر تزویر جلادی نیفتاد.

 *

بر قله با حفظ غرورش لانه ای ساخت

چون لاشخور در فکر شیادی نیفتاد.

بهرام بهرامی

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

شب است و باغچه‌‌های تهی ز میخک من

و بـــوی خاطــــره‌‌ها در حیــــاط کوچک من

حیاط خلوت من از سکوت سرشار است

کجاست نغمه غمگینت ای چکاوک من؟

به سکّه سکّه اشکم تو را خریدارم

تویی بهــای پس‌اندازهای قلّک من

بگیر دست مرا ای عـــروس دریایی

بیا به یاری دنیای بی عروسک من

تورا به رشته‌ای از آرزو گـره زده‌اند

به پشت پنجره سینه مشبّک من

کسی نیامده - حتّی کلاغ‌‌های سیاه –

به قصد غارت جالیــــز بی مترسک من

کبوترانه بیـــا تخـــم آشتـــــی بگذار

میان گودی انگشت‌‌های کوچک من

شب است و خواب عمیقی ربوده شهر مرا

کجــاست شیطنت کودکـــی و سوتک من؟

بترس ازاین همه لولو که پشت پنجره اند

بخواب شعر قشنگم، بخواب کودک من...

سعید بیابانکی

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

تیغه ی داس کشاورزان اگرچه تیز نیست.

خشمشان هرجا که باشد بی گمان ناچیز نیست.

 

زیر گوش باغبانی گفت مردی کشت کار

من که شک دارم به این پاییز،  این پاییز نیست.

 

خوب دقت کن میان حرف هایش گاه گاه

خوب می داند مترسک صاحب جالیز نیست.

 

او فقط جادوگر بدجنس شهر قصه هاست

لوبیاهایش یقین دارم که سحرآمیز نیست.

  • بهرام بهرامی حصاری