s اشعار بهرام بهرامی :: کتاب بهرام

کتاب بهرام

مطالب علمی فرهنگی هنری

کتاب بهرام

مطالب علمی فرهنگی هنری

کتاب بهرام
طبقه بندی موضوعی
آخرین کامنت های شما
  • ۱۷ آبان ۰۲، ۱۳:۴۷ - محسن
    😱🤮
s

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اشعار بهرام بهرامی» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

باید عقابی شد!

که جنگل دست روباه است!

باید عقابی شد و مانند پریدن ها

فعل دریدن را برای جوجه های خویش معنی کرد!

باید عقابی شد و از اوج صلابت دید!

کرمی که می گوید : که کی؟ پروانه خواهم شد!

پروانه می گوید:

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

نمی بینی درختی را 

که اکسیژن طلب دارد؟

تظاهر می کند انگور و 

کربن می دهد میوه؟

و منّت می گذارد بر سر ما که : « اگر اینجا

درستی، زشت باشد! من!

همیشه دیو خواهم ماند!»

در اینجا رستگاری ها

شبیه قارچ می رویند!

و فرق خویش را با دشت

یک دانه نمی بیند!

در اینجا نانوا دنبال فتح آسیابان است

و مرد آسیابان در پی انکار گندمکار

و گندمکارها از قارچ های رستگاری 

شعر می گویند!

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

با دیدن باد قاصدک می خندد!

زیرا که به هر پرنده می پیوندد!

اما علف از نسیم می ترسد و زود!

از ترس سفر به خود گره می بندد!

بهرام بهرامی

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

هست انگور عاشق مستی ما، گیلاس نیست.

چون گلوهامان به درد تشنگی حساس نیست.

 *

زندگی با خودکشی فرقی ندارد، تو نگو

مرگ و خاموشی سر و ته هردو یک کرباس نیست.

 *

مرده شو مرگ و خصوصاً زندگی را برده است.

درد ما جز زندگی با مرده شو نشناس نیست.

 *

بار جرم گرگ از هر گوسفندی کمتر است

دیو تر از هر ریاکاری خود خناس نیست.

 *

گرگ وقتی که صمیمیت طلب دارد ز میش

در درون میش گرگی جز خود احساس نیست.

 *

خوشه چینی مشکل مرد کشاورز است و او

جز به فکر ورد جادویی برای داس نیست.

 *

برد یک شطرنج با کار گروهی ممکن است

راهکار بازی هوش و اراده تاس نیست.

 *

اعتمادی به طلسم گاوصندوقت نکن

دزد دانا جز به فکر سرقت مقیاس نیست.

 *

او ترازو را شبانه دستکاری کرده است

این زغالی که به گردن بسته ای الماس نیست.

  *

آن که راحت جنگلی را هم به آتش می کشد

به سرانجام لگد کوب گلی وسواس نیست.

 *

آنچه ازکبریت سرخش بر مشامت می رسد

بوی باروت است ای شبگرد، بوی یاس نیست.

بهرام بهرامی حصاری

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

تیغه ی داس کشاورزان اگرچه تیز نیست.

خشمشان هرجا که باشد بی گمان ناچیز نیست.

 

زیر گوش باغبانی گفت مردی کشت کار

من که شک دارم به این پاییز،  این پاییز نیست.

 

خوب دقت کن میان حرف هایش گاه گاه

خوب می داند مترسک صاحب جالیز نیست.

 

او فقط جادوگر بدجنس شهر قصه هاست

لوبیاهایش یقین دارم که سحرآمیز نیست.

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

تلمیح در اشعار بهرام بهرامی : (در کل تلمیح یک آرایه ادبی است که به آیه حدیث و یا داستانی مشهور اشاره دارد که فرق آن با تضمین این است که در تلمیح ما فقط یک اشاره می کنیم اما در تضمین کاملا آن را در شعر یا نوشته خود می آوریم.)

روی قطار عافیت کوه عظیمی ریخته

دل خوش به این که کوه بالا می کشد دامن نباش!

دل خوش به این که باز دهقان فداکاری کند

آتش به پیراهن مسیر بسته را روشن نباش!

(اشاره به داستان دهقان فداکار)

*

شازده شاید که آن روباه را اهلی کند!

کی ولی خوک حریص جاه را اهلی کند؟

او فقط سیاره ها را اشتباهی رفته است.

تا که موجودات اشتباه را اهلی کند.

(اشاره به داستان شازده کوچولو اثر آنتوان دو سنت اگزوپری)

*

 موی خود را از فراز قلعه آویزان نکن

شاهزاده در شب حیله اسیر افتاده است!

(اشاره به داستان راپونزل که توسط زن جادوگر بالای یک قلعه اسیر شده بود و موهای بلند خود را از بالای قلعه برای شاهزاده آویزان می کند و شاهزاده نهایتاً او را نجات می دهد).

*

زرتشت با جمعیت مشتاق دلقک ها چه گفت؟

باری خدا مرده! و می گفتند تهمت می زند!

(اشاره به گفتگوی زرتشت با جمعیتی که سرگرم تماشای بندبازی بودند. در کتاب چنین گفت زرتشت اثر فردریش نیچه)

*

غرق خواهد گشت جک با تایتانیک

رز دعا کن بتمنی پیدا شود!

(اشاره به داستان فیلم معروف تایتانیک)

*

او مگر داروغه ی بد ذات مردم خوار نیست؟

من که شک دارم به رابین هود ثروتمند ها!

(اشاره به داستان رابین هود و داروغه)

*

اسب سفید آمد و بر آن سوار نیست

شهزاده ی امید میان غبار نیست.

(اشاره به آهنگ شهزاده ی زرین کمر عهدیه)

*

شبی با اسب تک شاخ سفید و بالدار خویش

اگر با پای خود رفته است، با سر بر نخواهد گشت.

نشو خیره به این جاده، جز از کوه غرور تو

همان شهزاده ی زرینه افسر بر نخواهد گشت.

(اشاره به آهنگ شهزاده ی زرین کمر عهدیه)

*

گفت آرزو کن یاد آبادی نیفتاد.

یاد همان چیزی که افتادی نیفتاد.

 

غول چراغ آمد کلاغی آرزو کرد

طوطی به یاد حرف آزادی نیفتاد.

(اشاره به داستان غول چراغ و علاء الدین)

*

پوریای ولی باید می شد ولی او را

خود شیفته کرد آنچه که قاموس ندارد.

(اشاره به داستان پوریای ولی پهلوان نامدار ایران زمین)

*

چون حاصل ابر و مه و خورشید و فلک را

چیدیم و اگرچه، کپکی داد به کشتن

(اشاره به شعر معروف سعدی شیرازی : ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند، تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری)

*

*

ایراد ساختار زبانی در اشعار بهرام بهرامی

این کوچ نداده است به من فرصت این را

یک دم بنشینم و بگویم که چه خسته ام.

در این بیت، ایراد زبانی مشهودی وجود دارد. خسته ام را اگر به همان حالت خسته ام بخوانیم وزن شعر غلط می شود. پس لاجرم باید به صورت عامیانه و حالت ترانه بخوانیم تا وزن شعر صحیح باشد. یعنی به صورت خسته م، باید خوانده بشود. این به این معنی است که در این بیت بهرام بهرامی برای این که از وزن و قافیه خارج نشود، از حالت رسمی زبان خارج شده است.

*

واج آرایی در اشعار بهرام بهرامی

شاعران چشم جهانند و چه سود این پنجره

بس حریصانه به کابوس حصیر افتاده است.

(استفاده مکرر از حروف س و ص و خلق یک واج آرایی زیبا)

*

تضمین در غزل های بهرام بهرامی

(فکر بهبود خود ای دل ز دری دیگر کن)

گورکن روح به اجساد نبخشیده هنوز.

(استفاده از مصرعی از حافظ)

*

بر سر هر دانه بنوشته که این رزق فلان

گر نجنبد می رود در کام نیرومند ها.

(استفاده از بیتی از مولانا : بر سر هر دانه بنوشته فلان!  کین بود رزق فلان بن فلان)

*

(بنشین بر لب جوی و گذر عمر بببین)

و ببین عاقبت این همه آدم برفی!

(استفاده از مصرع معروف حافظ شیرازی)

*

(آدمی در عالم خاکی نمی آید به دست)

زودتر در کهکشان بی هراس دیگری!

(عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی)

آدمی باهوش تر با یک حواس دیگری!

(استفاده از بیت معروف حافظ شیرازی)

*

  • بهرام بهرامی حصاری