نگاهی به مضامین اجتماعی و سیاسی در غزل " مترسک" اثر بهرام بهرامی
مقدمه
شعر، به عنوان یکی از اصیلترین اشکال هنری، همواره ابزاری برای بیان احساسات، افکار و نقدهای اجتماعی و سیاسی بوده است. غزل " مترسک" اثر بهرام بهرامی، نمونهای برجسته از این نوع ادبیات متعهد است که با زبان استعاری و نمادین، به مسائل اجتماعی و سیاسی میپردازد.
تحلیل محتوایی
غزل با این بیت آغاز میشود:
"تیغه ی داس کشاورزان اگرچه تیز نیست، خشمشان هرجا که باشد بی گمان ناچیز نیست."
این بیت به روشنی نشاندهنده قدرت و پتانسیل نهفته در میان افراد عادی جامعه است. داس کشاورزان، نمادی از ابزار کار مردمی است که به رغم نداشتن تجهیزات پیشرفته، توانایی تغییر و تأثیرگذاری را دارند.
نمادها و استعارهها
شعر مملو از نمادها و استعارههایی است که به خوبی بار معنایی خاصی را منتقل میکنند. مثلاً، "مترسک" نمادی از قدرتهای ظاهری و بیاثر است:
"خوب میداند مترسک صاحب جالیز نیست."
این اشاره به افرادی دارد که تنها ظاهر خود را به نمایش میگذارند، بدون اینکه واقعاً قدرت یا تأثیری واقعی داشته باشند.
نقد اجتماعی
بهرامی با استفاده از نمادهای طبیعت و کشاورزی، نقدی تند و تلخ از شرایط اجتماعی ارائه میدهد. "کلاغان" که معمولاً پرندگان شوم و ناخوشایند محسوب میشوند، در این شعر به عنوان نمادی از نیروهای منفی و مخرب جامعه ظاهر میشوند:
"قهرمان کرده کلاغان را و دیگر سالهاست، از صدای شومشان یک ابر باران ریز نیست."
این نشاندهنده وضعیتی است که در آن نیروهای منفی و بیفایده، جایگاه بالایی پیدا کردهاند و این امر باعث کاهش کیفیت زندگی و امید در جامعه شده است.
پیام اصلی
پیام اصلی شعر در بستر مقاومت و امید به تغییر نهفته است. برخلاف تمام مشکلات و ناملایمات، شاعر امید به تغییر و دگرگونی مثبت را زنده نگه میدارد:
"با همین دستان خالی قبر او را میکنم، با چنین دشمن، نیازی به کلنگ تیز نیست."
این بیت نشاندهنده اراده قوی و مصمم مردم برای مقابله با ظلم و نابرابری است، حتی اگر ابزار لازم را نداشته باشند.
نتیجهگیری
غزل " مترسک " اثری است که با استفاده از نمادها و استعارههای قدرتمند، نقدی اجتماعی و سیاسی را به زیبایی بیان میکند. این شعر نشاندهنده قدرت و امید مردم در مواجهه با ناملایمات و نیروهای منفی است. بهرام بهرامی با این اثر، نشان میدهد که حتی در سختترین شرایط، امید و اراده انسانی میتواند راهگشا باشد.
نقدی از ه م.
متن شعر مترسک :
تیغه ی داس کشاورزان اگرچه تیز نیست.
خشمشان هرجا که باشد بی گمان ناچیز نیست.
❉
زیر گوش باغبانی گفت مردی کشت کار
من که شک دارم به این پاییز، این پاییز نیست.
❉
خوب دقت کن میان حرف هایش گاه گاه
خوب می داند مترسک صاحب جالیز نیست.
❉
او فقط جادوگر بدجنس شهر قصه هاست
لوبیاهایش یقین دارم که سحرآمیز نیست.
❉
قهرمان کرده کلاغان را و دیگر سالهاست
از صدای شومشان یک ابر باران ریز نیست.
❉
قوی برکه متهم گشته چرا بر گردنش
خود مدالی از کلاغیت گلو آویز نیست.
❉
گفت مرد با غبان : من هم به او شک داشتم
حقه هایش مثل سابق وسوسه انگیز نیست.
❉
جای دهقان و کلاغان را عوض کرده شبی
کاسه ی صبر کشاورزان اگر لبریز نیست.
❉
دیر یا زود از تنفر داس ها را می کشند.
غار شیر داد، جای عوعوی پرهیز نیست.
❉
آسیابانی که رد می شد از آنجا گفت : آه
با وجود نحس او این دشت حاصل خیز نیست.
❉
با همین دستان خالی قبر او را می کنم
با چنین دشمن، نیازی به کلنگ تیز نیست.
❉
کور خوانده خزه ی بی بته، اقیانوس ما
جای ماهی ها نباشد، جای جلبک نیز نیست.
❉
باغبان هم گفت می آید زمانی که اثر،
از مترسک و خبرچینش کلاغ هیز نیست.
❉
تیغه ی داس کشاورزان اگر چه تیز نیست.
خشم شان هر جا که باشد بی گمان ناچیز نیست!
❉
(غزل از : بهرام بهرامی)
- ۰۳/۰۳/۱۸