پیله شد پاره ولی پروانه ای در آن نبود!
کرم دقت کرد و چون پروانه ها چندان نبود!
✔
زندگی را سر به سر جبر و ستم دید و سرود:
پس دگردیسی فریبی بیش در زندان نبود؟
✔
کرم جامانده، شنید از طعنه ی پروانه ها
خواهش آزادی او از صمیم جان نبود!
✔
گور رویای دگردیسی! شده حرف دلش!
اصلاً آرامش در اینجا قسمت خوبان نبود!
✔
دیگران پروانه گشتند و هنوز این بینوا!
کل دستاورد او بیش از کمی حرمان نبود!
✔
زیر شاخ و برگ ها آزار می دید و هنوز
روح او حاضر به عادت به چنین پایان نبود!
✔
فکرهایی هم برای راحتی در برگ ها
داشت اما نقشه اش با منطقه یکسان نبود.
✔
گاه می نالید: آنها برگزیده بوده اند!
رستگاری جوجه ای در تخمی از ایمان نبود!
✔
گاه می غرّید: اصلاً آرمان، پرواز نیست!
درد هضم این مسکّن هم ولی آسان نبود!
***
کرم می نالد چرا پروانه ای آزاد نیست!
بی خبر از سرنوشت خود، اگر نالان نبود!
بهرام بهرامی حصاری
- ۰۳/۰۸/۳۰