فصل سوم : گروه ضد شیبا
برخلاف تصور گلادیا و نقره نعل و شیبا و دوستانش، چشم خونی به سرعت گروه ضد شورش را تشکیل داد. صبح روز بعد در کمال ناباوری همه، یک گروه بیست نفره از قوی ترین گاومیش ها، اولین اعضای گروه ضد شورش را تشکیل دادند. آنها بلافاصله در جنگل و در میان گله ها جار می زدند که به دستور چشم خونی، تشکیل گروه نجات بخش یاغی گری اعلان شده و از این به بعد هیچکس حق عضویت در گروه نجات بخش را ندارد. در غیر این صورت دستگیر و به شدت مجازات خواهد شد.
بعد از این که گروه ضد شورش این خبر را در جنگل جار زدند، همهمه و گفت و گوها بین حیوانات جنگل اوج گرفت.
*
گلادیا و نقره نعل با شنیدن خبر فوراً با هم به سراغ شیبا رفتند و اخبار بد جدید را به او گفتند. شیبا گفت: قبل از این که شما بیایید خبرها به این جا رسیده است. غزال و گلادیا گفتند که حتی فکرش را هم نمی کردند که گاومیش تا این حد کله شق باشد. بعد گفتند که ما باید فوراً پاگنده و گوش چروکین را هم صدا کنیم و در این مورد مشورت کنیم. حتی باید روسای گله های کوچک جنگل را هم به این جلسه دعوت کنیم. تا قبل از این که دیر شود باید فوراً جلوی زیاده خواهی های گاومیش را بگیریم.
شیبا آنها را به آرامش دعوت کرد و گفت که دیگر دیر شده و کار از کار گذشته است. گاومیش دیگر اراده کرده است که زمام امور را به دست بگیرد و به گیاهخواران حکومت کند. حق با شیبا بود. کار از کار گذشته بود.
*
روباه فوراً خبر را به گرگ رساند. تندر و خالخالی و پنجه شکسته در غار پنجه شکسته با بی حوصلگی و ناامیدی هر کدام در گوشه ای نشسته بودند و از شدت گرسنگی بی حال و در حال چرت زدن بودند. در حالیکه تندر فکر می کرد که دیگر کارشان تمام است و یا باید از گرسنگی بمیرد، یا اینکه از این جنگل و از وطن و زادگاهش دل بکند و برای همیشه آنجا را ترک کند، ناگهان خاکستری را در مقابل لانه ی شیر دید و چشمانش را باز کرد.
خاکستری با هیجان و صدای بلندی گفت: بیدار شید که خبرهای خوشی برای همه دارم.
همه بلند شدند و دور خاکستری حلقه زدند.
تندر گفت: زود باش خاکستری بگو چه خبر شده؟
خاکستری گفت: بین حیوونای جنگل حرفایی زده میشه. رئیس گله ی گاومیش ها یک گروه ضد شورش تشکیل داده تا گروه نجات بخش شیبا رو از بین ببره!
خالخالی و تندر از خوشحالی به هوا پریدند و هورا هورا می گفتند. بعد که آرام شدند تندر گفت: با این وجود خود گاومیش ها الان دشمن شیبا هستن درسته؟
خاکستری گفت: خودم گروه ضد شورش رو دیدم که داشتن تو جنگل جار می زدن و می گفتن که دیگه هیچکس حق نداره به شیبا ملحق بشه.
خالخالی گفت: پس دیگه از امروز راحت میتونیم بریم شکار کنیم؟
خاکستری گفت: همینطوره.
خالخالی به تندر گفت: پس دیگه منتظر چی هستی تندر!؟ بزن بریم!
تندر گفت: یه کم صبر کن خالخالی.
بعد رو به روباه کرد و گفت: کارت عالی بود روباه. یک پاداش خوب پیش من داری.
*
- ۰۳/۰۴/۳۱