غزلی با محتوای اجتماعی و کاملاً کوچه بازاری از عاشقانه سرای معاصر مهدی فرجی. بخصوص در بیت پایانی نکته ی طنز آمیز معناداری شعر را خاتمه می دهد. آدم را یاد فیلم های دهه ی چهل و پنجاه می اندازد بخصوص فیلم ماندگار کندو!
این مست های بی سر و پا را جواب کن!
امشب شب من است، مرا انتخاب کن!
♥️✿♥️
مهمان من تمامی اینها و... پای من
قلیان و چای مشتریان را حساب کن!
♥️✿♥️
تمثال شاعرانه ی درویش را بکن
عکس مرا به سینه ی دیوار قاب کن!
♥️✿♥️
هی! قهوه چی! ستاره به قلیان من بریز
جای ذغال، روشنش از آفتاب کن!
♥️✿♥️
انگورهای تازه ی عشقی که داشتم
در خمره های کهنه بخوابان، شراب کن!
♥️✿♥️
از خون آهوان بده ظرفی که تشنه ام
ماهیچه ی فرشته برایم کباب کن!
♥️✿♥️
از نشئه خلسه ای بده از سُکر، جرعه ای
افیون و می بیار، بساز و خراب کن!
♥️✿♥️
دستم تهی است هرچه برایم گذاشتی
با خنده های مشتریانت حساب کن!
♥️✿♥️
غزلی اجتماعی و رندانه از مهدی فرجی!