کتاب بهرام

مطالب علمی فرهنگی هنری

کتاب بهرام

مطالب علمی فرهنگی هنری

کتاب بهرام
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
  • ۱۷ آبان ۰۲، ۱۳:۴۷ - محسن
    😱🤮
  • ۰
  • ۰

وقت را غنیمت دان آن قدر که بتوانی
حاصل از حیات ای جان این دم است تا دانی

کام بخشی گردون عمر در عوض دارد
جهد کن که از دولت داد عیش بستانی

باغبان چو من زین جا بگذرم حرامت باد
گر به جای من سروی غیر دوست بنشانی

زاهد پشیمان را ذوق باده خواهد کشت
عاقلا مکن کاری کآورد پشیمانی

محتسب نمی‌داند این قدر که صوفی را
جنس خانگی باشد همچو لعل رمانی

با دعای شبخیزان ای شکردهان مستیز
در پناه یک اسم است خاتم سلیمانی

پند عاشقان بشنو و از در طرب بازآ
کاین همه نمی‌ارزد شغل عالم فانی

یوسف عزیزم رفت ای برادران رحمی
کز غمش عجب بینم حال پیر کنعانی

پیش زاهد از رندی دم مزن که نتوان گفت
با طبیب نامحرم حال درد پنهانی

می‌روی و مژگانت خون خلق می‌ریزد
تیز می‌روی جانا ترسمت فرومانی

دل ز ناوک چشمت گوش داشتم لیکن
ابروی کماندارت می‌برد به پیشانی

جمع کن به احسانی حافظ پریشان را
ای شکنج گیسویت مجمع پریشانی

گر تو فارغی از ما ای نگار سنگین دل
حال خود بخواهم گفت پیش آصف ثانی

اشعار حافظ


تفسیر غزل:

این غزل حافظ به موضوعاتی مانند اهمیت زمان، لذت زندگی، عشق، و نقد زهد و ریاکاری می‌پردازد. در ادامه به تفسیر ابیات می‌پردازیم:

  1. وقت را غنیمت دان...: حافظ از مخاطب می‌خواهد که از زمان خود به بهترین شکل استفاده کند، زیرا زندگی کوتاه است و تنها همین لحظه‌ها ارزشمندند.

  2. کام بخشی گردون...: او اشاره می‌کند که جهان به انسان فرصت‌هایی می‌دهد و انسان باید تلاش کند تا از این فرصت‌ها برای لذت بردن از زندگی استفاده کند.

  3. باغبان چو من...: حافظ از عشق به معشوق سخن می‌گوید و تأکید می‌کند که هیچ چیز نمی‌تواند جای عشق را بگیرد. اگر کسی بخواهد به جای عشق، چیزی دیگر بگذارد، این کار نادرست است.

  4. زاهد پشیمان را...: حافظ به نقد زاهدانی می‌پردازد که از لذت‌های زندگی دوری می‌کنند و بعداً پشیمان می‌شوند. او توصیه می‌کند که انسان عاقل نباید کاری کند که بعداً باعث پشیمانی شود.

  5. محتسب نمی‌داند...: حافظ به صوفیان اشاره می‌کند که درون‌گرا هستند و به ظاهر توجهی ندارند. او می‌گوید که محتسب (ناظر امور اخلاقی) نمی‌داند که صوفیان چه گنجینه‌هایی در درون خود دارند.

  6. با دعای شبخیزان...: حافظ از قدرت دعا و نام خدا سخن می‌گوید و اشاره می‌کند که در پناه نام خدا، انسان می‌تواند به آرامش برسد.

  7. پند عاشقان بشنو...: او از مخاطب می‌خواهد که به پند عاشقان گوش دهد و از در شادی بازگردد، زیرا دنیای فانی ارزش این همه تلاش و غم را ندارد.

  8. یوسف عزیزم رفت...: حافظ به داستان یوسف و کنعان اشاره می‌کند و از غم فراق معشوق سخن می‌گوید. او حال پیر کنعان را توصیف می‌کند که از غم یوسف در رنج بود.

  9. پیش زاهد از رندی...: حافظ توصیه می‌کند که نزد زاهد از رندی (عشق و مستی) سخن نگوییم، زیرا زاهد نمی‌تواند دردهای پنهان عاشقان را درک کند.

  10. می‌روی و مژگانت...: حافظ از معشوق می‌گوید که با نگاهش دل‌ها را می‌درد و با سرعت از کنار عاشقان می‌گذرد. او نگران است که معشوق در این سرعت، خودش نیز آسیب ببیند.

  11. دل ز ناوک چشمت...: حافظ از نگاه معشوق سخن می‌گوید که مانند تیر به دل می‌خورد و ابروهای معشوق مانند کمان، دل‌ها را به تسخیر درمی‌آورد.

  12. جمع کن به احسانی...: حافظ از معشوق می‌خواهد که با لطف و مهربانی، او را که پریشان‌حال است، جمع کند و به آرامش برساند.

  13. گر تو فارغی از ما...: در پایان، حافظ خطاب به معشوق می‌گوید که اگر او از عاشقان غافل است، حافظ حال خود را به آصف ثانی (نماد حکمت و عدالت) خواهد گفت.

این غزل ترکیبی از عشق، عرفان، و نقد اجتماعی است و حافظ با ظرافت و زیبایی، مفاهیم عمیق را در قالب شعر بیان کرده است.

متن متحرک با مارکیو متن متحرک با مارکیو فهرست مطالب
توضیح تصویر

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی