وقت را غنیمت دان آن قدر که بتوانی
حاصل از حیات ای جان این دم است تا دانی
✔
کام بخشی گردون عمر در عوض دارد
جهد کن که از دولت داد عیش بستانی
✔
باغبان چو من زین جا بگذرم حرامت باد
گر به جای من سروی غیر دوست بنشانی
✔
زاهد پشیمان را ذوق باده خواهد کشت
عاقلا مکن کاری کآورد پشیمانی
✔
محتسب نمیداند این قدر که صوفی را
جنس خانگی باشد همچو لعل رمانی
✔
با دعای شبخیزان ای شکردهان مستیز
در پناه یک اسم است خاتم سلیمانی
✔
پند عاشقان بشنو و از در طرب بازآ
کاین همه نمیارزد شغل عالم فانی
✔
یوسف عزیزم رفت ای برادران رحمی
کز غمش عجب بینم حال پیر کنعانی
✔
پیش زاهد از رندی دم مزن که نتوان گفت
با طبیب نامحرم حال درد پنهانی
✔
میروی و مژگانت خون خلق میریزد
تیز میروی جانا ترسمت فرومانی
✔
دل ز ناوک چشمت گوش داشتم لیکن
ابروی کماندارت میبرد به پیشانی
✔
جمع کن به احسانی حافظ پریشان را
ای شکنج گیسویت مجمع پریشانی
✔
گر تو فارغی از ما ای نگار سنگین دل
حال خود بخواهم گفت پیش آصف ثانی
تفسیر غزل:
این غزل حافظ به موضوعاتی مانند اهمیت زمان، لذت زندگی، عشق، و نقد زهد و ریاکاری میپردازد. در ادامه به تفسیر ابیات میپردازیم:
وقت را غنیمت دان...: حافظ از مخاطب میخواهد که از زمان خود به بهترین شکل استفاده کند، زیرا زندگی کوتاه است و تنها همین لحظهها ارزشمندند.