s داستان :: کتاب بهرام

کتاب بهرام

مطالب علمی فرهنگی هنری

کتاب بهرام

مطالب علمی فرهنگی هنری

کتاب بهرام
طبقه بندی موضوعی
آخرین کامنت های شما
  • ۱۷ آبان ۰۲، ۱۳:۴۷ - محسن
    😱🤮
s

۱۰۶ مطلب با موضوع «داستان» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

داستان “لباس جدید پادشاه” (The Emperor’s New Clothes) اثر هانس کریستین اندرسن یکی از داستان‌های معروف و محبوب ادبیات کودکان است که به نقد جامعه و رفتارهای انسانی می‌پردازد. این داستان به‌طور خلاصه شامل موارد زیر است:

خلاصه داستان

در یک پادشاهی دور، پادشاهی بسیار مغرور و خودخواه وجود داشت که تنها به لباس‌هایش اهمیت می‌داد و به زیبایی ظاهری خود بسیار می‌بالید. او هر روز لباس‌های جدیدی می‌پوشید و هیچ چیز برایش مهم‌تر از این نبود که چه لباسی بر تن دارد.

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

روزی روزگاری در یکی از شهرهای دور، مردی ثروتمند زندگی می‌کرد که به شدت در هزینه‌ها صرفه‌جویی می‌کرد. او هرگاه چیزی نیاز داشت، از دکان‌های مختلف نسیه می‌گرفت و با زحمت بسیار بدهی‌هایش را تسویه می‌کرد.

یک روز، از دوستانش شنید که بقال محله دوغ خوشمزه‌ای آورده است. با اشتیاق به سمت دکان بقال رفت و گفت: “در مسیر، دوغ‌های زیادی دیدم، اما تصمیم گرفتم از تو دوغ بخرم.” بقال با تعجب پرسید: “چرا این کار را نکردی؟” مرد پاسخ داد: “چون می‌خواستم از تو خرید کنم.” بقال با جدیت گفت: “بسیار خوب، حالا پول بده و هرچقدر که می‌خواهی دوغ ببر!” مرد با لبخند گفت: “اگر قصد پرداخت داشتم، از همان دکان‌ها دوغ می‌گرفتم.”

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

افسانه (Legend) یک نوع داستان یا روایت است که معمولاً شامل عناصر تاریخی، فرهنگی و اسطوره‌ای است. افسانه‌ها به طور سنتی از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شوند و به تبیین وقایع، شخصیت‌ها، و فرهنگ یک جامعه کمک می‌کنند. در این مطلب به بررسی تعریف، ویژگی‌ها، انواع، و اهمیت افسانه‌ها می‌پردازیم.

تعریف افسانه

افسانه‌ها روایت‌هایی هستند که معمولاً بر اساس واقعیت‌های تاریخی یا شخصیت‌های واقعی شکل می‌گیرند، اما با گذشت زمان، عناصر تخیلی (Fictional Elements) و اسطوره‌ای (Mythical Elements) به آن‌ها افزوده می‌شود. این داستان‌ها معمولاً به تبیین پدیده‌های طبیعی، رفتارهای انسانی، یا وقایع تاریخی می‌پردازند و به نوعی به شناخت فرهنگ و هویت یک جامعه کمک می‌کنند.

ویژگی‌های افسانه

  1. شخصیت‌های برجسته (Prominent Characters): افسانه‌ها معمولاً شامل شخصیت‌های مهمی هستند که در تاریخ یا فرهنگ یک جامعه نقش دارند. این شخصیت‌ها می‌توانند قهرمانان (Heroes)، خدایان (Gods)، یا موجودات افسانه‌ای (Mythical Creatures) باشند.

  2. عناصر تاریخی (Historical Elements): افسانه‌ها معمولاً بر اساس وقایع تاریخی یا شخصیت‌های واقعی ساخته می‌شوند، اما با گذشت زمان، این وقایع ممکن است دچار تغییر و تحول شوند.

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

داستان (Story) یک روایت یا روایت‌گری است که شامل مجموعه‌ای از وقایع، شخصیت‌ها و مکان‌ها می‌باشد. داستان‌ها می‌توانند واقعی یا خیالی باشند و معمولاً برای انتقال پیام، تفریح یا آموزش نوشته می‌شوند. در این مطلب به بررسی عناصر، انواع و اهمیت داستان‌ها می‌پردازیم.

عناصر داستان

  1. شخصیت‌ها (Characters): شخصیت‌ها، افراد یا موجوداتی هستند که در داستان نقش دارند. آن‌ها می‌توانند اصلی (Main Characters) یا فرعی (Supporting Characters) باشند و توسعه شخصیت آن‌ها به پیشبرد داستان کمک می‌کند.

  2. پلات (Plot): پلات به ترتیب وقوع وقایع در داستان اشاره دارد. این شامل شروع (Beginning)، میانه (Middle) و پایان (End) داستان است. پلات می‌تواند شامل تعارض (Conflict) و اوج (Climax) باشد.

  3. محیط (Setting): محیط به زمان و مکانی که داستان در آن اتفاق می‌افتد اشاره دارد. این عنصر به ایجاد فضای داستان و تأثیرگذاری بر شخصیت‌ها کمک می‌کند.

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

مرد جوانی به عنوان شاگرد در یک مغازه پارچه‌فروشی در بازار قیصریه مشغول به کار بود. یک روز نامزدش به دیدن او آمد. پس از سلام و احوالپرسی، توجهش به یک دستمال گران‌قیمت که در یکی از قفسه‌ها آویزان بود، جلب شد. او از مرد خواست تا آن دستمال را به او هدیه دهد، اما مرد با رد این درخواست گفت: «این دستمال‌ها متعلق به صاحب مغازه است و من نمی‌توانم آن را به کسی بدهم. باید برایش پول پرداخت کنم و متأسفانه پولی ندارم.»

نامزدش از این موضوع ناراحت شد و با اصرار زیاد توانست او را قانع کند. مرد دستمال را به او داد و او به خانه رفت. چند دقیقه بعد، مرد به فکر فرو رفت و از تصمیمش به شدت پشیمان شد.

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

داستان “تامبلینا”: سفر به سوی عشق و آزادی

تامبلینا (Thumbelina) یکی از داستان‌های معروف هانس کریستیان آندرسن است که به زیبایی به موضوعاتی چون عشق، فداکاری و جستجوی هویت می‌پردازد. این داستان با روایت زندگی دختری کوچک و ماجراهای او در دنیای بزرگ‌ترها، پیام‌های عمیق انسانی را به تصویر می‌کشد.

آغاز داستان

داستان با زنی آغاز می‌شود که آرزوی داشتن یک فرزند را دارد. او به یک جادوگر پیر مراجعه می‌کند و از او کمک می‌خواهد. جادوگر به او یک دانه جو جادویی می‌دهد که او آن را در یک گلدان می‌کارد. پس از مدتی، از این دانه، گلی زیبا می‌روید و در شکوفه آن، دختری کوچک به نام تامبلینا متولد می‌شود. تامبلینا به قدری کوچک است که تنها به اندازه یک انگشت شست است.

ربوده شدن توسط وزغ

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

بود بقالی و وی را طوطیی

خوش‌نوایی سبز و گویا طوطیی


بر دکان بودی نگهبان دکان

نکته گفتی با همه سوداگران


در خطاب آدمی ناطق بدی

در نوای طوطیان حاذق بدی

 

خواجه روزی سوی خانه رفته بود

 بر دکان طوطی نگهبانی نمود


گربه‌ای برجست ناگه بر دکان

بهر موشی طوطیک از بیم جان


جست از سوی دکان سویی گریخت

شیشه‌های روغن گل را بریخت


از سوی خانه بیامد خواجه‌اش

بر دکان بنشست فارغ خواجه‌وش


دید پر روغن دکان و جامه چرب

 بر سرش زد گشت طوطی کل ز ضرب


روزکی چندی سخن کوتاه کرد

مرد بقال از ندامت آه کرد

 

ریش بر می‌کند و می‌گفت ای دریغ

کافتاب نعمتم شد زیر میغ


دست من بشکسته بودی آن زمان

که زدم من بر سر آن خوش زبان


هدیه‌ها می‌داد هر درویش را

تا بیابد نطق مرغ خویش را

 

بعد سه روز و سه شب حیران و زار

بر دکان بنشسته بد نومیدوار


می‌نمود آن مرغ را هر گون نهفت

تا که باشد اندر آید او بگفت


جولقیی سر برهنه می‌گذشت

با سر بی مو چو پشت طاس و طشت


آمد اندر گفت طوطی آن زمان

بانگ بر درویش زد چون عاقلان


کز چه ای کل با کلان آمیختی

تو مگر از شیشه روغن ریختی


از قیاسش خنده آمد خلق را

کو چو خود پنداشت صاحب دلق را


کار پاکان را قیاس از خود مگیر

گر چه ماند در نبشتن شیر و شیر
 

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

گفت استاد احولی را کاندر آ

زو برون آر از وثاق آن شیشه را


گفت احول زان دو شیشه من کدام

پیش تو آرم بکن شرح تمام


گفت استاد آن دو شیشه نیست رو

احولی بگذار و افزون‌بین مشو


گفت ای استا مرا طعنه مزن

گفت استا زان دو یک را در شکن


چون یک بشکست هر دو شد ز چشم

مرد احول گردد از میلان و خشم


شیشه یک بود و به چشمش دو نمود

چون شکست او شیشه را دیگر نبود


خشم و شهوت مرد را احول کند

ز استقامت روح را مبدل کند


چون غرض آمد هنر پوشیده شد

صد حجاب از دل به سوی دیده شد


چون دهد قاضی به دل رشوت قرار

کی شناسد ظالم از مظلوم زار
 

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

روستایی گاو در آخر ببست

 شیر گاوش خورد و بر جایش نشست


روستایی شد در آخر سوی گاو

گاو را می‌جست شب آن کنج‌کاو


دست می‌مالید بر اعضای شیر

پشت و پهلو گاه بالا گاه زیر


گفت شیر از روشنی افزون شدی

زهره‌اش بدریدی و دل خون شدی


این چنین گستاخ زان می‌خاردم

کو درین شب گاو می‌پنداردم
 

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

آن یکی می‌رفت بالای درخت

می‌فشاند آن میوه را دزدانه سخت


صاحب باغ آمد و گفت ای دنی

از خدا شرمیت کو چه می‌کنی


گفت از باغ خدا بندهٔ خدا

گر خورد خرما که حق کردش عطا


عامیانه چه ملامت می‌کنی

بخل بر خوان خداوند غنی


گفت ای ایبک بیاور آن رسن

 تا بگویم من جواب بوالحسن

 

پس ببستش سخت آن دم بر درخت

می‌زد او بر پشت و ساقش چوب سخت


گفت آخر از خدا شرمی بدار

می‌کشی این بی‌گنه را زار زار


گفت از چوب خدا این بنده‌اش

می‌زند بر پشت دیگر بنده خوش


چوب حق و پشت و پهلو آن او

من غلام و آلت فرمان او


گفت توبه کردم از جبر ای عیار

اختیارست اختیارست اختیار
 

  • بهرام بهرامی حصاری