غمش رهایی و خوشحالی اش گرفتاری!
هزار خوش دلی آکنده با خود آزاری!
✔
درست می شنوی؛ عاشقانه می گویم
بدان که شعر دروغ است و عشق، بیماری!
✔
سراغی از تو نگیرم بگو چه کار کنم؟
که جان به لب شدم از قهر و آشتی، آری!
✔
به دوست داشتنت افتخار خواهم کرد
ولی کلافه ام از این جنون ادواری!
✔
اگر دوباره سراغی گرفتم از تو، نباش
مرا رها کن و خود را بزن به بیزاری!
✔
دو روز بی خبرم از تو و نمی میرم
چنین نبود گمانم به خویشتن داری!
✔
دلم به زندگی سخت و مرگ راحت بود
مگر تو باز بگویی که دوستم داری!
نقد شعر:
شعر زیبای مهدی فرجی در قالبی عاشقانه و پستمدرن به زبان ساده و در عین حال عمیق، احساسات پیچیدهی انسانی را به تصویر میکشد. در این شعر، شاعر به بیان تضادهایی میپردازد