عمری مرا به حسرت دیدن گذاشتی!
بین رسیدن و نرسیدن گذاشتی!
✔
یک آسمان پرندگی ام دادی و مرا
در تنگنای از تو پریدن گذاشتی!
✔
وقتی که آب و دانه برایم نریختی
وقتی کلید در قفس من گذاشتی!
✔
امروز از همیشه پشیمان تر آمدی
دنبال من بنای دویدن گذاشتی!
✔
من نیستم... نگاه کن این باغ سوخته
تاوان آتشی ست که روشن گذاشتی!
✔
گیرم هنوز تشنه حرف توام ولی
گوشی مگر برای شنیدن گذاشتی؟
✔
آلوچه های چشم تو مثل گذشته اند
اما برای من دل چیدن گذاشتی؟
✔
حالا برو برو که تو این نان تلخ را
در سفره ای به سادگی من گذاشتی.
نقد این شعر: غزل زیبای مهدی فرجی، با تصاویر تازه و تشبیههای دقیق و دلنشین، یکی از نمونههای برجسته شعر معاصر است که دنیای درونی شاعر را با کلماتی بویایی و تاثیرگذار به تصویر میکشد. در این غزل، شاعر به بررسی رابطهای پیچیده و مملو از حسرت و پشیمانی میپردازد که در آن، مفاهیم و احساسات به صورت نمادین و استعاری بیان شدهاند.