s شعر در مورد طعنه :: کتاب بهرام

کتاب بهرام

مطالب علمی فرهنگی هنری

کتاب بهرام

مطالب علمی فرهنگی هنری

کتاب بهرام
طبقه بندی موضوعی
آخرین کامنت های شما
  • ۱۷ آبان ۰۲، ۱۳:۴۷ - محسن
    😱🤮
s

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر در مورد طعنه» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

من آن درخت زمستانی، بر آستان بهارانم
که جز به طعنه نمی‌خندد،‌ شکوفه بر تن عریانم


ز نوشخند سحرگاهان، خبر چگونه توانم داشت
منی که در شب بی‌پایان، گواه گریه‌ی بارانم


شکوه سبز بهاران را، برین کرانه نخواهم دید
که رنگ زرد خزان دارد، همیشه خاطر ویرانم


چنان ز خشم خداوندی، سرای کودکی‌ام لرزید
که خاک خفته مبدّل شد، به گاهواره‌ی جنبانم


درین دیار غریب ای دل،‌ نشان ره ز چه کس پرسم؟
که همچو برگ زمین‌خورده، اسیر پنجه‌ی طوفانم


میان نیک و بد ایّام، تفاوتی نتوانم یافت
که روز من به شبم مانَد، ‌بهار من به زمستانم


نه آرزوی سفر دارد، نه اشتیاق خطر کردن
دلی که می‌تپد از وحشت، در اندرون پریشانم


غلام همّت خورشیدم، که چون دریچه فرو بندد
نه از هراس من اندیشد، نه از سیاهی زندانم


کجاست باد سحرگاهان، که در صفای پس از باران
کند به یاد تو، ای ایران، به بوی خاک تو مهمانم
شعر از: نادر نادرپور

 

نقد غزل: 

غزل نادر نادرپور، با زبان شاعرانه و تصاویری زیبا، به بیان احساسات عمیق و تأملات شاعر در مورد زندگی و وطن می‌پردازد. در این نقد، به بررسی اجزای مختلف این غزل پرداخته و نقاط قوت و ضعف آن را تحلیل خواهیم کرد.

1. محتوا و معنا:

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

بانـــــوی اساطیر غـــــزل های من اینست

صد طعنه به مجنون زده لیلای من اینست

گفتم کــــه سرانجـــام بـــه دریـــا بزنم دل

هشدار دل! این بار ، که دریای من اینست

من رود نیاسودنــم و بودن و تا وصــل

آسودگی ام نیست که معنای من اینست

 

هر جا که تویی مرکز تصویر من آنجاست

صاحب نظرم علـــم مرایـــای من اینست

گیرم که بهشتم به نمازی ندهد دست

قد قامتـی افراز کـه طوبای من اینست

همراه تـــو تــــا نـاب ترین آب رسیدن

همواره عطشناکی رؤیای من اینست

من در تو به شوق و تو در آفاق به حیرت

نایـــاب ترین فصل تماشــای من اینست

دیوانه بـــه سودای پـــری از تو کبوتر

از قاف فرود آمده عنقای من اینست

خــرداد تــــو و آذر من بگـــذر و بگـذار

امروز بجوشند که سودای من اینست

دیــر است اگـــر نـــه ورق بعدی تقویم

کولاکم و برفم همه فردای من اینست

حسین منزوی

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

این شفق است یا فلق؟ مغرب و مشرقم بگو
من به کجا رسیده ام؟ جان دقایقم بگو

✔✗✔
آیینه در جواب من باز سکوت می کند
باز مرا چه می شود ؟ ای تو حقایقم بگو

✔✗✔

  • بهرام بهرامی حصاری