زبان فارسی یکی از غنیترین و زیباترین زبانهاست که در آن واژگان بسیاری با ساختارهای مشابه و معانی گوناگون وجود دارند. در این مقاله قصد داریم به بررسی کلمات همقافیه با واژههای خاصی مانند «پول»، «طول»، «مقتول»، «سلول» و... بپردازیم و معنی و کاربرد آنها را در جملهها و متون مختلف بررسی کنیم. آشنایی با این کلمات نه تنها به غنای دایره واژگانی شما کمک میکند بلکه در تقویت مهارتهای نوشتاری و شعرسرایی نیز تأثیرگذار خواهد بود. از این رو، همراه با بررسی معنای دقیق این کلمات، به ارتباط آنها در جملات و متون مختلف نیز پرداخته خواهد شد.
1- پول. 2- مقتول. 3- طول. 4- غول. 5- گول. 6- محصول. 7- سلول. 8- قبول. 9- فضول. 10- معقول. 11- معلول. 12- بهلول. 13- سئول. 14- کپسول. 15- مفعول. 16- مشغول. 17- مسلول. 18- کول. 19- لول. 20- افول. 21- اصول. 22- مولکول. 23- محلول. 24- آمپول. 25- باسکول. 26- بتول. 27- پنجول. 28- حصول. 29- حلول. 30- دخول. 31- دزفول. 32- دول. 33- رسول. 34- دو لول. 35- تک لول. 36- سوسول. 37- شمول. 38- جهانشمول. 39- عدول. 40- عقول. 41- فرمول. 42- معمول. 43- غیر معمول. 44- فصول. 45- کشکول. 46- کنسول. 47- گلبول. 48- ماکول. 49- مبذول. 50- مجهول. 51- علت و معلول. 52- محیرالعقول. 53- مدلول. 54- مسئول. 55- معزول. 56- منقول. 57- ویرگول. 58- هرکول. 59- ملول. 60- مخذول.
معنی کلمات فوق:
- پول: واحد ارزی که برای خرید و فروش کالاها و خدمات استفاده میشود.
- مقتول: کسی که کشته شده است.
- طول: اندازهای از یک نقطه تا نقطه دیگر در جهت افقی یا عمودی.
- غول: موجودی خیالی یا افسانهای که معمولاً بزرگ و ترسناک است.
- گول: فریب دادن یا فریفتن کسی.
- محصول: چیزی که از فرآیند تولید به دست میآید.
- سلول: واحد ساختاری و عملکردی موجودات زنده. همچنین به محفظههای کوچکی در یک ساختار نیز اطلاق میشود.
- قبول: پذیرفتن یا پذیرش چیزی.
- فضول: شخصی که در امور دیگران دخالت میکند بدون اینکه از او خواسته شود.
- معقول: منطقی، درست و سنجیده.
- معلول: کسی که به دلیل بیماری یا حادثه دچار نقص جسمانی یا ذهنی شده است.
- بهلول: شخصی که به طور عامیانه و در بعضی موارد احمقانه رفتار میکند؛ همچنین به یک شخصیت تاریخی نیز اشاره دارد.
- سئول: پایتخت کره جنوبی.
- کپسول: محفظهای که مواد دارویی یا دیگر مواد را در خود نگه میدارد.
- مفعول: در زبانشناسی، واژهای که عمل فعل بر آن انجام میشود. در زبان فارسی معمولاً مفعول به نام یا ضمیر اشاره میکند.
- مشغول: درگیر یا مشغول به کاری بودن.
- مسلول: مبتلا به بیماری سل.
- کول: (در فارسی محاورهای) به معنی کولهپشتی یا بار برداشتن. همچنین در زبانهای مختلف میتواند به معنی فشار یا قوت باشد.
- لول: لوله، یا به معنای حلقه یا پیچش.
- افول: کاهش یا نزول، معمولاً به معنی ضعف یا کم شدن چیزی.
- اصول: قوانین و مبانی اصلی یک موضوع یا پدیده.
- مولکول: کوچکترین واحد شیمیایی یک ماده که خواص شیمیایی آن ماده را حفظ میکند.
- محلول: ترکیب دو یا چند ماده بهطور یکنواخت.
- آمپول: محفظهای کوچک از شیشه یا پلاستیک که معمولاً برای نگهداری دارو یا مایعات استفاده میشود.
- باسکول: دستگاهی برای وزنکشی.
- بتول: در اصطلاح اسلامی، نام یکی از شخصیتهای مهم مذهبی، یعنی حضرت فاطمه (علیهاالسلام)، یا به معنای پاک و دستنخورده.
- پنجول: نوعی انگشتنما یا پنج انگشتی که به شکلی خاص طراحی شده است.
- حصول: به دست آوردن یا رسیدن به چیزی.
- حلول: یک مفهوم فلسفی یا مذهبی که به معنی قرار گرفتن چیزی در چیزی دیگر است.
- دخول: وارد شدن یا ورود به مکانی.
- دزفول: نام یک شهر در ایران.
- دول: به معنی قدرت یا سلطنت.
- رسول: پیامبر یا فرستاده.
- دو لول: نوعی سلاح گرم که دارای دو لوله برای شلیک است.
- تک لول: سلاحی که تنها یک لوله برای شلیک دارد.
- سوسول: واژهای عامیانه به معنای کسی که خود را خیلی مهم یا پرآراسته نشان میدهد.
- شمول: گستردگی یا دامنهای که یک موضوع یا قانون پوشش میدهد.
- جهانشمول: به معنی جهانی یا قابل استفاده در سطح جهانی.
- عدول: برگشت یا انحراف از مسیری که در نظر گرفته شده است.
- عقول: جمع عقل، به معنی فهم و درک.
- فرمول: یک قاعده یا الگوی خاص، بهویژه در ریاضیات و علوم.
- معمول: چیزی که در حالت عادی و معمولی انجام میشود.
- غیر معمول: چیزی که خارج از حالت معمول و عادی است.
- فصول: جمع فصل، به معنی بخشهای مختلف سال که به ترتیب بهار، تابستان، پاییز و زمستان هستند.
- کشکول: ظرفی بزرگ و معمولاً از جنس مس یا چوب که در گذشته برای جمعآوری کمک یا صدقات استفاده میشد.
- کنسول: نماینده دیپلماتیک یک کشور در کشور دیگر. همچنین به دستگاهی برای اندازهگیری یا تنظیم اشاره دارد.
- گلبول: نوعی سلول در خون که نقش حمل اکسیژن را بر عهده دارد.
- ماکول: بخش کوچکی از پوست یا بافت که تغییر رنگ میدهد.
- مبذول: به معنی مصرف شده یا صرف شده.
- مجهول: چیزی که ناشناخته یا نامعلوم است.
- علت و معلول: رابطهای که در آن یک پدیده (علت) موجب وقوع پدیده دیگر (معلول) میشود.
- محیرالعقول: چیزی که عقل انسان قادر به درک آن نیست.
- مدلول: معنای نهفته یا منظور یک کلمه یا عبارت.
- مسئول: کسی که وظیفه یا مسئولیتی بر عهده دارد.
- معزول: کسی که از یک پست یا مقام عزل شده است.
- منقول: چیزی که قابل جابجایی یا انتقال است.
- ویرگول: علامت نگارشی که در نوشتار برای جدا کردن اجزای جمله یا فهرستها استفاده میشود.
- هرکول: در اساطیر یونانی، قهرمان بزرگ و قویهیکلی که کارهای شجاعانه بسیاری انجام داد.
- ملول: کسی که خسته، افسرده یا بیحوصله است.
- مخذول: کسی که ترک شده یا از حمایت دیگران محروم شده است.