s متن کتاب گرگ گیاهخوار 49 :: کتاب بهرام

کتاب بهرام

مطالب علمی فرهنگی هنری

کتاب بهرام

مطالب علمی فرهنگی هنری

کتاب بهرام
طبقه بندی موضوعی
آخرین کامنت های شما
  • ۱۷ آبان ۰۲، ۱۳:۴۷ - محسن
    😱🤮
s
  • ۰
  • ۰

نقره نعل  فوراً به میان گیاهخواران برگشت. توانسته بود به موقع خودش را برساند. کاکوتی از او پرسید که با دیدار با گرگ چگونه پیش رفت. نقره نعل هم قیافه ی مغرورانه ای به خود گرفت و گفت: گرگ از من به خاطر راهکاری که ارائه داده ام تشکر کرد!

طبق برنامه سه رئیس گله به همراه چند محافظ تنومند و نقره نعل  با هم به راه افتادند و به محل دیدار با شکارچی ها رسیدند. خاکستری جلو تر آمده بود تا مقدمات کار را فراهم کند. بعد خاکستری برگشت و به همراه شیر و کفتار و گرگ دوباره به محل قرار برگشت و جلسه را شروع کردند.

شیر گفت: شنیدم که شما راهکاری دارید که از وقوع جنگ بین شکارچیا و شیبا پیش گیری میکنه!

رئیس گاومیش ها که سعی می کرد خودش را مهمترین و تاثیرگذارترین حیووان در جامعه گیاهخواران نشان بدهد پیش دستی کرد و گفت: بله همینطوره! ما یک پیشنهاد سازنده داریم که مایلیم شما اونو بشنوید.

شیر گفت: بسیار خب! من سراپا گوشم که پیشنهاد شما رو بشنوم.

گاومیش گفت: ما میخوایم به شما پیشنهاد کنیم که شما شکارچیها دست از شکار حیوونای گیاهخوار بردارید و در مقابل ما هم حیوونایی که به خاطر مرگ طبیعی از دنیا میرن و غذای لاشخورها میشن رو برای شما نگه میداریم.

بوفالو فوراً حرف گاومیش را قطع کرد که خودی نشان داده باشد. گفت: اینطوری هم غذا برای شما فراوون میشه و هم امنیت جان حیوونای گیاهخوار تامین میشه.

پاگنده هم نگذاشت که حرف بوفالو تمام شود و گفت: اینطوری چیزی که شیبا و بقیه به خاطرش دارند لشکر جمع می کنند برآورده میشه. اونا چیزی جز امنیت نمیخوان.

چشم خونی فوراً گفت: و اگه امنیت در جنگل به وجود بیاد، اونها هیچ دلیلی ندارن که ارتش تشکیل بدن که بعدش به شما اعلان جنگ کنند.

گوش چروکین گفت: شیبا باعث تفرقه بین حیوونای گیاهخوار شده. رئیس گله ی غزال ها و رئیس گله ی گوزن ها طرف شیبا رو گرفتن و الان تو این جلسه شرکت ندارن.

چشم خونی ادامه حرف بوفالو را گرفت و گفت: اگه شما لطف کنین و با این پیشنهاد موافقت کنید، همه برنده میشیم.

نقره نعل  گفت: این یک بازی برنده برنده است.

همه حرف هایشان را زدند و ساکت شدند. شیر به فکر فرو رفته بود و تظاهر می کرد دارد به حرف های آنها فکر می کند. در حالیکه داشت با یال هایش بازی می کرد ناگهان به حرف آمد و گفت: پیشنهاد جالبیه!

شیر فقط همین را گفت. طبق نقشه ی گرگ قرار بود که کفتار نقش یک مخالف جدی را بازی کند. بعد شیر و گرگ و روباه و روسای گله هم سعی کنند او را متقاعد کنند که پیشنهاد آنها عالی است و بهتر است آن را قبول کنیم. همین اتفاق هم افتاد.

ادامه

  • ۰۳/۰۴/۳۱
  • بهرام بهرامی حصاری

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی