نقدی کوتاه بر غزل : شعری کاملاً عاشقانه، بر وزن فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن، که وزنی بسیار روان در اوزان شعر فارسی است و قدرت شاعر مهدی فرجی در کنار هم چیدن کلمات مزید بر علت زیبایی و روانی و سلیس بودن این غزل شده است. بخصوص در دو بیتی که زیر آنها خط کشیده شده است تشبیه های فوق العاده جذاب و کاملاً جدیدی به کار رفته است. امیدوارم از خواندن این غزل زیبا لذت ببرید!
می توانی بروی قصه و رویا بشوی!
راهی دورترین گوشه ی دنیا بشوی!
♥️♥️♥️
ساده نگذشتم از این عشق، خودت می دانی
من زمینگیر شدم تا تو مبادا بشوی!
♥️♥️♥️
آی…مثل خوره این فکر عذابم می داد
چوب من را بخوری ورد زبانها بشوی!
♥️♥️♥️
من و تو مثل دو تا رود موازی بودیم
من که مرداب شدم، کاش تو دریا بشوی!
♥️♥️♥️
دانه ی برفی و آنقدر ظریفی که فقط
باید از این طرف شیشه تماشا بشوی!
♥️♥️♥️
گره ی عشق تو را هیچ کسی باز نکرد
تو خودت خواسته بودی که معما بشوی!
♥️♥️♥️
در جهانی که پر از «وامق» و «مجنون» شده است
می توانی «عذرا» باشی، «لیلا» بشوی!
♥️♥️♥️
می توانی فقط از زاویه ی یک لبخند
در دل سنگترین آدمها جا بشوی!
♥️♥️♥️
بعد از این، مرگ نفسهای مرا می شمرد
فقط از این نگرانم که تو تنها بشوی!
♥️♥️♥️
غزلی عاشقانه و دلنشین از مهدی فرجی!