s شعر رمیده از کتاب اسیر فروغ فرخزاد :: کتاب بهرام

کتاب بهرام

مطالب علمی فرهنگی هنری

کتاب بهرام

مطالب علمی فرهنگی هنری

کتاب بهرام
طبقه بندی موضوعی
آخرین کامنت های شما
  • ۱۷ آبان ۰۲، ۱۳:۴۷ - محسن
    😱🤮
s
  • ۰
  • ۰

رمیده:
نمی دانم چه می خواهم خدایا

 به دنبال چه می گردم شب و روز


چه می جوید نگاه خستهٔ من

چرا افسرده است این قلب پر سوز


ز جمع آشنایان می گریزم

 به کنجی می خزم آرام و خاموش


نگاهم غوطه ور در تیرگیها

 به بیمار دل خود می دهم گوش


گریزانم از این مردم که با من

 به ظاهر همدم ویکرنگ هستند


ولی در باطن از فرط حقارت

 به دامانم دو صد پیرایه بستند


از این مردم ، که تا شعرم شنیدند

به رویم چون گلی خوشبو شکفتند


ولی آن دم که در خلوت نشستند

مرا دیوانه ای بد نام گفتند


دل من ، ای دل دیوانهٔ من

که می سوزی از این بیگانگی ها


مکن دیگر ز دست غیر فریاد

خدا را ، بس کن این دیوانگی ها 
 

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی