s بهرام بهرامی :: کتاب بهرام

کتاب بهرام

مطالب علمی فرهنگی هنری

کتاب بهرام

مطالب علمی فرهنگی هنری

کتاب بهرام
طبقه بندی موضوعی
آخرین کامنت های شما
  • ۱۷ آبان ۰۲، ۱۳:۴۷ - محسن
    😱🤮
s

۳۷ مطلب با موضوع «شعر :: غزل معاصر :: بهرام بهرامی» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

اسب سفید آمد و بر آن سوار نیست.

شهزاده ی امید میان غبار نیست.

 *

به قوی عشق، برکه ی قالی دخترک

محتاج هست ولی چشم انتظار نیست.

 *

آنقدر طول قطار زمستان بلند شد

دیگر گلی با خبر از نو بهار نیست.

 *

امروز لطف به نا اهل کرده باغبان

فردا کلاغ هست و به باغش چنار نیست.

 *

صندوق پیله پر از گنج رهایی است.

بازی فکری عاشق قمار نیست.

 *

زرّاد خانه داشت و به دنبال گنج بود!

گاهی تلاش چیزی به جز انتحار نیست.

بهرام بهرامی حصاری

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

تور انداخت ولی ماهی کف را برداشت.

گندمی کاشت ولی هرزه علف را برداشت.

 *

به خیالش که درون همه مروارید است.

آمد از ساحل ما هرچه صدف را برداشت.

 *

 پنجره ها همه تصویر مشابه دارند.

یک نفر مرز تکامل و تلف را برداشت.

 *

راه دزد است نه یک راهزن ساده که او

مانع ایجاد نکرد بلکه هدف را برداشت.

 *

بعد هم گفت در این صف همه اول هستید

و کلاه از سر هر آخر صف را برداشت!

 *

شیر یا خط شده تعیین گر کفر و ایمان

گویی از فضل خدا شرط شرف را برداشت.

 *

یک طرف بود فرشته طرف دیگر دیو

دیو دیوان هنر هر دو طرف را برداشت.

 *

هر کجا دید که با غم به جلو خواهد رفت.

کرد ممنوعه تصاویر شعف را برداشت.

 *

هر کجا دید که با غم به زمین خواهد خورد

زود رقاص شد از طاقچه دف را برداشت.

 *

گر که او زاده ی او نیست چرا اهریمن

دست از خوردن فرزند خلف را برداشت.

بهرام بهرامی

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

تو نگو پایه ی بیداد نلرزیده هنوز!

تاج اگر از سرش افتاد نفهمیده هنوز!

 *

دل جریان پر از وزوز این باغ خوش است

عنکبوت از وزش باد نرنجیده هنوز.

 *

مگس آینده ی ده روزه ی خود را دیده

که از آینده ی میعاد نترسیده هنوز.

 *

دیو دانسته محال است زمان برگردد

به همان روز که صیاد نزاییده هنوز

 *

به همان روز که ناخواسته خورشید به زور

به نوک ارّه ی جلاد نتابیده هنوز.

 *

آیه ی رقص فرود آمده و پروانه

یک دل سیر  وفقط شاد نرقصیده هنوز.

 *

ابر هم عقده ی تبعیض گرفته است چرا

برف روی همه آزاد نباریده هنوز؟

 *

آن که پنداشت که با زور دل از ما برده

قلب را در همه ابعاد نسنجیده هنوز.

 *

(فکر بهبود خود ای دل ز دری دیگر کن)

گورکن روح به اجساد نبخشیده هنوز.

 *

قول آمرزش جاوید به ما داده ولی

به جز از ژاژ در این باد نخاییده هنوز.

بهرام بهرامی حصاری

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

تیغه ی داس کشاورزان اگرچه تیز نیست.

خشمشان هرجا که باشد بی گمان ناچیز نیست.

 

زیر گوش باغبانی گفت مردی کشت کار

من که شک دارم به این پاییز،  این پاییز نیست.

 

خوب دقت کن میان حرف هایش گاه گاه

خوب می داند مترسک صاحب جالیز نیست.

 

او فقط جادوگر بدجنس شهر قصه هاست

لوبیاهایش یقین دارم که سحرآمیز نیست.

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

به خواب پرست ها که می فهماند؟

ارابه ی خواب تا کجا می راند؟

وقتی که مسیر اشتباهی باشد!

آن کس که جلو زده عقب می ماند!

بهرام بهرامی

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

 گفت طوطی که قفس باز نباشد هم نیست!

زاغ هم گفت که آواز نباشد هم نیست!

 

قفس مشترک طوطی و زاغان شده این

آب و دان باشد و پرواز نباشد هم نیست!

 

نت گمان کرد که سرچشمه ی آهنگ نت است.

گفت بی پرده اگر ساز نباشد هم نیست.

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

شیرینی لب های تو، در مزه ی گیلاس نیست.

عطر خمار انگیز تو، در بوته های یاس نیست.

 ✿ ❀

شاخه گل سرخ لبت، خون از دل ما می خورد

برقی که چشمت می زند، در سینه ی الماس نیست.

 ✿ ❀

فصل درو یعنی که تو، از این خیابان بگذری

زوری که دارد مژه ات، در بازوی هر داس نیست.

 ✿ ❀

اصلاً چه بهتر که خودت، قلب مرا غارت کنی

چون زندگی بی عشق تو، چیزی به جز افلاس نیست.

 ✿ ❀

بر گردن من خون هر کس را که می خواهی بریز

درد ریا داریم ما را درد حق الناس نیست.

 ✿ ❀

این شعر دعوت نامه ی مخصوصی از چشم تو است

جایی در آن کندو برای هر عسل نشناس نیست.

 ✿ ❀

اصلاً غزل هایم برای چه سروده می شوند؟

آن افتخاری که نصیب جز لب گیلاس نیست.

 (شعر از بهرام بهرامی)

  • بهرام بهرامی حصاری