s شعر با محتوای پند و اخلاق :: کتاب بهرام

کتاب بهرام

مطالب علمی فرهنگی هنری

کتاب بهرام

مطالب علمی فرهنگی هنری

کتاب بهرام
طبقه بندی موضوعی
آخرین کامنت های شما
  • ۱۷ آبان ۰۲، ۱۳:۴۷ - محسن
    😱🤮
s

۱۷ مطلب با موضوع «شعر :: شعر با محتوای پند و اخلاق» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

پیدا نخواهد شد برای رفتن ات راهی رفیق!

وقتی رهایی را تو از، صیاد می خواهی رفیق!

 *

ضد تبر بودن حمایت از درخت و باغ نیست

باید علف ها را در آری از زمین گاهی رفیق!

 *

باشد دگردیسی چراغ راه و مهتابت شود

پروانه ها فمیده اند، که چیست آگاهی رفیق!

 *

رنگین کمان از انعکاس یک فداکاری شکفت

قبل از تولد مرده بود از فرط خودخواهی رفیق!

 *

در  دام های خیرخواهی صیادان نرو

هر جا نهنگی تیز دندان گشته با ماهی رفیق!

 *

باید نباشی که ببینی زندگی در مرگ بود

یا مرگ و آزادی و یا زندان گمراهی رفیق!

بهرام بهرامی حصاری

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

هست انگور عاشق مستی ما، گیلاس نیست.

چون گلوهامان به درد تشنگی حساس نیست.

 *

زندگی با خودکشی فرقی ندارد، تو نگو

مرگ و خاموشی سر و ته هردو یک کرباس نیست.

 *

مرده شو مرگ و خصوصاً زندگی را برده است.

درد ما جز زندگی با مرده شو نشناس نیست.

 *

بار جرم گرگ از هر گوسفندی کمتر است

دیو تر از هر ریاکاری خود خناس نیست.

 *

گرگ وقتی که صمیمیت طلب دارد ز میش

در درون میش گرگی جز خود احساس نیست.

 *

خوشه چینی مشکل مرد کشاورز است و او

جز به فکر ورد جادویی برای داس نیست.

 *

برد یک شطرنج با کار گروهی ممکن است

راهکار بازی هوش و اراده تاس نیست.

 *

اعتمادی به طلسم گاوصندوقت نکن

دزد دانا جز به فکر سرقت مقیاس نیست.

 *

او ترازو را شبانه دستکاری کرده است

این زغالی که به گردن بسته ای الماس نیست.

  *

آن که راحت جنگلی را هم به آتش می کشد

به سرانجام لگد کوب گلی وسواس نیست.

 *

آنچه ازکبریت سرخش بر مشامت می رسد

بوی باروت است ای شبگرد، بوی یاس نیست.

بهرام بهرامی حصاری

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

 اینجا همین جایم، به فکر باغ و گل دیدن نباش.

من کوهم و در کاهدان، دنبال یک سوزن نباش.

 *

یا کار لازم را بکن، یا فکر کاری را نکن

همدرد آدم نیستی، همدست اهریمن نباش.

 *

من چشمه ی شعرم تو هم آتشفشان شهوتی

راضی به مرگت نیستم، راضی به مرگ من نباش.

 *

 روی قطار عافیت، کوه عظیمی ریخته

دل خوش به این که کوه بالا می کشد دامن نباش.

 *

دل خوش به این که باز دهقان فداکاری کند

آتش به پیراهن، مسیر بسته را روشن نباش.

 *

آن که نشانی خدا را اشتباهی می دهد

از این که تنها به همین، راضی شود ایمن نباش.

 *

با ترس واهی و امیدی که به تو مربوط نیست

ای مدعی حق، پل و لولوی این خرمن نباش.

 *

در این جهان فکر حریم فکر مردم، آن جهان

پتکی که می کوبد سرش را بر سر آهن نباش.

 *

گر دوست داری پرچمت، بر قله ها باشد فقط

در راه آن که می رود، تا قله ها، بهمن نباش.

 *

هر دانه ای باید خودش، راه شکفتن را رود

کار خودت را کن شریک جرم اهریمن نباش.

بهرام بهرامی حصاری

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

بر هر چه به غیر عشق پا بگذارید

دست دل خویش در حنا بگذارید

عاشق بشوید، مردم! عاشق بشوید

یک نام خوش از خویش به جا بگذارید

جلیل صفربیگی

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

گویند مرا چو زاد مادر

پستان به دهان گرفتن آموخت

شبها بر گاهواره ی من

بیدار نشست و خفتن آموخت

دستم بگرفت و پا به پا برد

تا شیوه ی راه رفتن آموخت

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

قصه شنیدم که بوالعلا به همه عمر

لحم نخورد و ذوات لحم نیازرد

 

در مرض موت با اجازه دستور

خادم او جوجه ها به محضر او برد

 

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

ابلیس شبی رفت به بالین جوانی
آراسته با شکل مهیبی سر و بر را
 
گفتا که: «منم مرگ و اگر خواهی زنهار
باید بگزینی تو یکی زین سه خطر را
 
یا آن پدر پیر خودت را بکشی زار
یا بشکنی از خواهر خود سینه و سر را
 
  • بهرام بهرامی حصاری